انگیزهای مدیریت سود را می توان به دو دسته کلی طبقه بندی کرد.
الف) انگیزهای مربوط به منافع شرکت
آنچه که در این انگیزه ها دارای اهمیت و اولویت است، خود شرکت میباشد. به عبارت دیگر محرک و هدف اصلی مدیریت سود در این نوع انگیزها عبارت است از بقای شرکت، ایجاد وضعیت نقدینگی و اعتباری مناسبتر شرکت، تحمل هزینه کمتر و دریک کلام بهبود وضعیت شرکت میباشد. در ادامه انواع مختلف این انگیزه ها تشریح میگردد.
۱-افزایش بازده سهام: نتایج بسیاری از تحقیقات حاکی از اثبات این انگیزه برای مدیریت سود است. شرکتها می توانند اول جهت ایجاد یک جریان با ثبات سود، به منطور تاثیرگذاری مساعد بر بازده سهام و کاهش ریسک شرکت، و دوم توانایی مقابله با ماهیت ادواری بودن سود و جلوگیری از کاهش احتمالی همبستگی بازده مورد انتظار شرکت با بازده مجموعه بازار، اقدام به مدیریت سود کنند. همچنین در برخی از تحقیقات، از دستیابی به انتظار تحلیلگران برای بهرمندی از بازده سهام بالاتر، به عنوان انگیزه مدیریت سود یاد شده است.
۲-شرایط تامین مالی بهتر: شرکتها می توانند برای نشان دادن تصویری بهینه و بهتر از آینده شرکت، قبل از مراجعه به بازار سرمایه برای تامین مالی، اقدام به مدیریت سود کنند. با مدیریت سود افزاینده و هموارسازی سود شرکتها خواهند توانست ریسک سرمایه گذاری سرمایگذاران را کاهش داده و لذا سرمایگذاران به بازده کمتری قانع خواهند بود. بنابرین هزینه سرمایه شرکت کاهش خواهد یافت. به علاوه با مدیریت سود، تقاضا برای سرمایه گذاری در شرکت افزایش یافته و از یک طرف قیمت سهام یا اوراق بدهی افزایش یافته و از طرف دیگر هزینه انتشار، تبلیغات و غیره برای تامین مالی کاهش مییابد. تحقیقات پیشین نشان میدهد که شرکتها با نیاز به تامین مالی بیشتر احتمال دارد که اقدام به مدیریت سود کنند.
۳-افزایش قیمت در عرضه نخستین سهام: قیمت سهامی که برای اولین بار عرضه می شود مشخص نیست. حال سوال اینجا است که چگونه ارزش این سهام تعیین میگردد؟ پاسخ احتمالی میزان تقاضا برای سهام مذکور در بازار است. وآن تقاضا نیز بستگی به برداشت بازار از وضعیت آتی شرکت میباشد. اما چه اطلاعاتی به بازار(سرمایگذاران) در تعیین وضعیت آتی شرکت کمک میکند؟ با تجزبهو تحلیلی ثابت شد اطلاعاتی سود خالص می تواند نشانه و علامت خوبی برای سرمایگذاران در تهین ارزش شرکت نیز باشد. این گونه نتایج، این احتمال را به ذهن متبادر میسازد که شرکتها میتوانند سود گزارش شده در برگه پذیره نویسی سهام را مدیریت نمایند. در عمل نیز اعمال این نوع مدیریت سود در تحقیقات مختلف به اثبات رسیده است(هیوز[۲۱]، ۱۹۸۶).
۴-عدم تخلف از قراردادهای بدهی: معمولا اعتباردهندگان در مورد بازپرداخت شدن اصل و سود منابعی که در اختیار شرکتها قرار میدهند، دارای ریسک هستند. عموما برای کنترل چنین ریسکی، اعتبار دهندگان در قرارداد فیمابین با شرکت خواهان وضع مفادی میگردند. به عنوان مثال سرمایه در گردش یا نسبت جاری شرکت نباید از حد معینی کمتر شود و یا نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام از حد معینی فراتر رود. در غیر این صورت شرکت متحمل هزینه هایی خواهد گردید. به عنوان مثال اختیار شرکت در پرداخت سود به سهامداران کاهش یافته یا مختل می شود. همان طور که ملاحظه می شود از یک طرف مبنای رعایت مفاد قرارداد بدهی، اعداد حسابداری میباشد، و از طرف دیگر نقض این قرارداد برای شرکت هزینه سنگینی به بار میآورد و اختیارات مدیر را کاهش میدهد. بنابرین، انگیزه اعمال مدیریت سود فراهم میگردد. در عمل نیز وجود این انگیزه در تحقیقات معتدد تأیید شده است.
۵-انگیزه سیاسی: برخی از شرکتها از دیدگاه سیاسی در معرض دید بیشتری قرار دارند. این شرکتها از منظر جلب توجه به سه دسته تقسیم میگردند. دسته اول شرکتهای بسیار بزرگ هستند. علت توجه به این شرکتها این است که فعالیت آن ها بر عدهای زیادی از افراد اثر می گذارد. دسته دوم شرکتهایی هستند که در صنایع استراتژیک فعالیت میکنند. مانند شرکتهای نفت و گاز و در نهایت دسته سوم شرکتهای هستند که حالت انحصاری یا شبه انحصاری دارند. شرکتهای فوق خاستار نوعی مدیریت سود هستند که کمتر آن ها را در معرض دید قرار دهد.
۶-کاهش مالیات: مسلماً کاهش میزان مالیات برای شرکتها بسیار مطلوب بوده و شرکتها انگیزه زیادی دارند که از هر راه ممکن از جمله مدیریت سود(کاهنده) به این هدف دست یابند. اما باید توجه داشت که بستر اعمال مدیریت سود، سیستم و اعداد حسابداری است. به عبارت دیگر هنگامی مدیریت سود می تواند در میزان پرداخت مالیات مؤثر باشد که برای محاسبه مالیات، از اعداد بیرون آمده از سیستم حسابداری استفاده شود. اما اگر قوانین مالیاتی اختیاراتی به مدیر برای حسابداری مالیاتی ندهد، کارایی مدیریت سود در این حوزه کاهش مییابد. به عنوان مثال اگر قوانین مالیاتی تنها استفاده از یک روش استهلاک و یک روش ارزشیابی موجودی کالا مجاز بداند، مدیریت قادر نیست به وسیله تغییر رویه در این روشهای حسابداری مدیریت سود کند. بنابرین میزان کارایی مدیریت سود در کاهش مالیات بستگی به میزان تاثیرپذیری محاسبه مالیات از اعداد حسابداری دارد. در برخی ار تحقیقات شواهدی از استفاده روشهای ارزشیابی موجودی کالا برای کاهش مالیات یافت شد. و همچنین انتقال سود به درون گروهی به وسیله کاهش مالیات اثبات شد. آن ها شواهدی یافتند مبنی بر انتقال درآمد از یک شرکت وابسته به شرکت وابسته دیگر برای بهینه کردن میزان مالیات وسود گزارش شده و همچنین ایجاد منفعت بیشتر و سرمایگذاری مجدد و دائمی سود(بیتی وهریس[۲۲]، ۲۰۰۱) و (کرول[۲۳]، ۲۰۰۴).
۷-اطلاع رسانی به سرمایگذاران: اقبال عمومی نسبت به سرمایگذاری در شرکتی بستگی به برداشت عموم از عملکرد آینده آن شرکت دارد. به علاوه سرمایگذاران با بهره گرفتن از سود دوره جاری در احتمالاتی که برای آینده در نظر گرفته اند تجدید نظر میکنند. در مقابل منطقی است که بهپذیریم مدیر شرکت درباره سودهای خالص آینده شرکت اطلاعاتی محرمانه دارد. مسلماً شرکتها این انگیزه را دارند که با مدیریت سود دوره جاری این اطلاعات را افشا کنند(البته در صورت خوب بودن خبرها)، به عنوان مثال مدیر می تواند با مدیریت سود، به نوعی تداوم سود و یا رشد سود را علامت دهی کند
۸-قوانین و مقررات: شرکتها ممکن است جهت شمول یا هدف مشمول بعضی قوانین دولتی اقدام به مدبریت سود کند.(هاو[۲۴] و همکاران، ۲۰۰۵) با انجام مطالعه در کشور چین دریافتند در پاسخ به قانونی که بیان میداشت که شرکتهایی که خواهان انتشار اوراق قرصه و سهام میباشند باید حداقل به اندازه ۱۰% سرمایه ، بازده سالانه کسب کنند، مدیریت سود افزاینده توسط شرکتها اعمال میگردید. نتیجه تحقیقات دیگر نیز موید وجود این انگیزه برای مدیریت سود میباشد
ب) انگیزه های مربوط به منافع شخصی