نکته قابل ذکر آن است که تصمیمگیری می تواند به مثابه مغز و سلسله اعصاب سازمان در نظر گرفته شود و تحت شرایطی می تواند موجب رشد و موفقیت سازمان گردد. در عین حال بر عکس تحت شرایط دیگری میتواند باعث شکست آن گردد. به علاوه تصمیمات در سطوح مختلف سازمان به شکلهای گوناگون گرفته میشود.
برخی تصمیمات راهبردی است که ضرورت دارد تا در اسرع وقت به سرعت پیرامون آن ها اخذ تصمیم شود. برخی دیگر بسیار کوچک و ناچیزند و بیشتر در ارتباط با فعالیتهای روزانه کاری میباشند. برخی نیز ممکن است پس از ماهها جمع آوری اطلاعات و بررسی آنها، و یا در زمان کم و بدون بررسی اتخاذ شود، از این رو، تصمیمات بر حسب میزان اهمیتی که دارند متفاوتند (Deft, 2001,48).
۲ –۳۵ – مدیر به عنوان کارآفرین
در عصر حاضر، نیاز به این که مدیران علاوه بر ایفای نقش یک معلم و تسهیل گر، نوآور و کارآفرین نیز باشند، به طور روزافزون در حال افزایش است. ما کارآفرینی را به عنوان شکلی از مدیریت در نظر می گیریم. در کارآفرینی، وجود مدیران کنترل گرا کمتر به چشم میخورد و کمتر مورد نیاز هستند. رهبر هر چه بیشتر قادر باشد اعضای سازمان را به افرادی کارآفرین تبدیل کند، یادگیری و خلاقیت افزایش خواهد یافت زیرا مالکیت و کارآفرینی از یادگیری و نوآوری حمایت میکنند ، مدیریت کارآفرینی زمانی میتواند در یک محیط کاری به وجود آید که اکثریت کارکنان اعم از مدیر و کارمند، فلسفه کارآفرینی را پذیرفته و مصمم باشند که واحد کاری آن ها به عنوان یک واحد کارآفرین هر روز بهتر از دیروز فعالیت نماید.یک کارآفرین علاوه بر این که میتواند مدیر خلاق و موفقی باشد، میتواند از روحیه مسئولیت پذیری بالایی نیز برخوردار باشد. به عبارت دیگر، یک کارآفرین در سلسله مراتب مدیریت همواره رفتار بهره ور و مناسبی را نسبت به بالا دست های خود خواهد داشت. اگر در یک سازمانهمه کارآفرینان بخواهند در رأس تشکیلات آن سازمان قرار گیرند، بی تردید مدیریت سازمان با مشکل جدی رو به رو شده و دیگر نمی تواند کارآفرین باشد. مدیریت کارآفرینی وقتی محقق می شود که در یک سازمان فرد بتواند:( زندی ، ۱۳۸۳ ، ۲۱ )
الف – برخورد مدیریتی داشته باشد.
ب – مسولیت پذیر باشد، با افراد و سازمان های بالا دست رفتار مناسبی داشته باشد و بتواند با خلاقیت و نوآوری و وظیفه شناسی مأموریت های محوله رابه خوبی انجام دهد.
ج – در سلسله مراتب تشکیلاتی، افراد و بخش های پایین دست خود را به خوبی رهبری کرده و اعتماد آن ها را نسبت به خود جلب نماید .
با توجه به اینکه فرایند های کارآفرینی شامل فرایند برنامه ریزی و سازمان دهی نیز بوده و معمولا منجر به تأسيس سازمان های جدید میشوند، بنابرین فرایند های کارآفرینی با فرایند های مدیریتی ارتباط خیلی نزدیکی دارند (و همین عامل باعث می شود که گاهی این دو به اشتباه یکی دانسته شوند) از این رو یکی از رویکردهای مهم بررسی فرایند های کارآفرینی سازمانی رویکرد مدیریتی مبتنی بر علم مدیریت میباشد. بر این اساس رویکرد مدیریتی به کارآفرینی سازمانی یکی از شاخه های درونی اصلی رشته یا علم کارآفرینی محسوب میگردد . مدیریت کارآفرین شامل فرآیندهای برنامه ریزی کارآفرینانه، سازماندهی کارآفرینانه، فرماندهی و کنترل کارآفرینانه میباشد . ( پور داریانی، ۱۳۸۳ ، ۱۷).
۲ –۳۶ – تصمیمگیری مدیران کارآفرین
این نکته قابل توجه است که مدیران بنا به ضرورت حرفهای، تصمیمگیرندهاند. به عبارت دیگر جنبه اصلی مدیریت، تصمیمگیری است. نحوه تصمیمگیری مدیران در سازمانها میتواند اثرات مختلفی را بر جای گذارد. تصمیمگیری در یک ساختار بروکراتیک، متمرکز و رسمی است. در حالی که یک مدیر کارآفرین در یک ساختار ارگانیک تصمیمگیری میکند تا بتواند کارآفرینی را در سازمان افزایش دهد .در این راستا یک مدیر کارآفرین نباید به تنهایی تمام فعالیتهای سازمان را عهدهدار شود، بلکه باید به کارکنان اجازه دهد در تصمیمگیریهای سازمان مشارکت نمایند . ( پور داریانی، عزیزی ، ۱۳۸۴ ، ۲۶)
پیشینه تحقیق
الف – اسمیت (۲۰۱۱) در پژوهش خود دریافت که بین زنان و مردان در استفاده از سبک شهودی تفاوت معناداری وجود ندارد و نیز بین سبک عقلانی و شهودی رابطه معناداری مشاهده نمی شود.
ب – سچوماکر (۲۰۱۰) نیز در مطالعه خود دریافت که بین سبک اجتنابی و عقلانی رابطه معنادری وجود دارد در حالی که در دیگر سبک های تصمیم گیری این رابطه مشاهده نگردید.
ج – تامپسون (۲۰۱۰) در پژوهشی به این نتیجه دست یافت که بین سبک های تصمیم گیری مدیران بر اساس جنسیت سن آن ها تفاوت معناداری وجود ندارد.
د – در حالی که آرفین، احد، ابراهیم (۲۰۰۸) در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که سن، سابقه و تحصیلات تأثیر معناداری بر انتخاب سبک تصمیم گیری دارد.
ه – تانهلم (۲۰۰۸) نیز در مطالعه ای دریافت که بین سبک تصمیم گیری آنی و احساسی با استرس رابطه معناداری وجود دارد، در حالی که این رابطه با سبک های عقلایی، شهودی و وابستگی مشاهده نگردید.
و – برن (۲۰۰۸) در مطالعه ای نشان داد که مأموریت ها ی سازمان، تصمیم گیری افراد را تحت تأثیر قرار میدهد و ویژگی های فردی و نوع ارتباطات بر تصمیم گیری تأثیر قابل ملاحظه ای دارد.
ز – پارکرو همکاران (۲۰۰۷) نیز به این نتیجه دست یافت که بین سبک عقلایی وهریک از سبکهای تصمیم گیری شهودی، آنی و اجتنابی رابطه معنیدار منفی، بین سبک تصمیم گیری شهودی و آنی وبین سبک تصمیم گیری وابستگی و اجتنابی رابطه معنیدار مثبت به دست آوردند.
ک – کروسلی و هاگهوس (۲۰۰۵) نیز به این نتیجه رسیدند که بین سبک تصمیم گیری عقلایی و شهودی با رضایت شغلی رابطه معناداری وجود دارد. در حالی که این رابطه با سبک های آنی، احساسی و وابسته مشاهده نگردید.
ل – کارین (۲۰۰۳) در مطالعات خود دریافت که جنست در فرایند تصمیم گیری تاثیر معناداری ندارد و این در حالی است که این فرایند بیشتر تحت تاثیر قدرت، ادراکات سیاسی، مدیریت تعارض و اعتماد در سازمان است.
م – در پژوهشی که بلاستین و فیلیپ (۱۹۹۹۰) انجام دادند دریافتند که مدیرانی که به هویت ثابتی دست یافتند از سبک تصمیم گیری عقلانی، مدیرانی با هویت گرایش به مراقبت از سبک تصمیم گیری وابستگی و مدیران با اعتماد به نفس بالا که از نظر هویتی به کسی وابسته نیستند از سبک تصمیم گیری شهودی استفاده میکنند.
ن – رضازاده (۱۳۸۹) درپژوهش خود بر روی مدیران دانشگاه فردوسی مشهد دریافت که سبک غالب تصمیم گیری آن ها عقلانی است و بین سبک تصمیم گیری زنان و مردان در سبک اجتنابی رابطه معنی داری وجود دارد. اما بین سبکهای تصمیم گیری در گروههای مختلف سنی، در سطوح تحصیلی و همچنین سنوات خدمت مختلف، رابطه معناداری یافت نشد.