در تحقیق ( مارتین جدرزی[۲۸]،۲۰۰۵)نشان داده شد که عواملی که در محیط خانواده سبب بروز اعتیاد میگردد شامل ۱- فضای خانواده و انسجام ارتباطات خانوادگی ۲- احساس شادی و لذت در خانواده ۳- ساختار قدرت در خانواده ۴-مصرف الکل و مواد در خانواده است. در این تحقیق نشان داده شد که در خانوادهایی که گرما و عشق وجود دارد، فرزندان کمتربه سمت مصرف مواد کشیده میشوند و اعتیاد به مواد اغلب نشأت گرفته از خانواده هایی است که خصومت و سوءنیت وجود دارد.در خانواده هایی که مصرف وجود داشت ساختار قدرت در خانواده با آمار بالاتری (۴/۵۴%)در دست مادر بود و در (۶/۲۳%) عامل نفوذ و قدرت در این خانواده ها، پدر بود.
عوامل زمینه ساز گرایش فرد به اعتیاد در خانواده:
الف. کمبود محبت در خانواده: بسیاری از صاحب نظران در مسئله بزهکاری، کمبود محبت و ضعف عاطفی را ریشه اصلی جرم و انحراف دانسته اند. تحقیقی از غرب درباره بزهکاران نشان داده است که ۹۱ درصد مجرمان در ارتباط با جرم به نحوی دچار مشکل عاطفی بوده اند.(عربیان، ۱۳۸۲) فرد در خانواده زمانی که نیازهای عاطفیاش برآورده نشود، مجبور می شود دست نیاز به سوی دیگران دراز نماید. در این زمان است که گروهی از این موقعیت ها سوء استفاده میکنند و با ارتباط عاطفی دروغین افراد را به سوی انحراف میکشانند.
ب. افراط در محبّت: زیاده روی در محبت نیز خود مانند کمبود محبت اثر منفی بر تربیت فرزندان دارد، به نحوی که فرزند همیشه متکی به پدر و مادر میباشد و هیچ گاه احساس استقلال و بزرگمنشی نخواهد کرد. زمانی که چنین فردی وارد جامعه شود و در این موقعیت از محبت های پدر و مادر به دور باشد، احساس کینه و عقده جویی می نماید و برای جبران این مسئله دست به هر خلافی خواهد زد. (صفا، ۱۳۹۰)
ج. تبعیض بین فرزندان: این مسئله نیز یکی دیگر از مواردی است که فرد در خانواده احساس حقارت و حسادت می کند. توجه نکردن به این امر خود می تواند زمینه اعتیاد در اعضای خانواده را ایجاد نماید.
د. محدود کردن فرزندان: همانگونه که آزادی بی حد و حصر منجر به گرایش فرد به انحرافات اجتماعی می شود، محدود بودن نیز می تواند عامل گرایش فرد به انحرافات اجتماعی باشد؛ زیرا از سویی، محدود بودن منجر به فعال شدن حس کنجکاوی فرد و از سوی دیگر، منجر به بروز مشکلات عاطفی می شود. کنترل بیش از حدّ فرزندان سبب می شود که فرد وابسته به کنترل خارجی (زور) باشد؛ یعنی تا زمانی که از طریق اعمال زور رفتارش تحت کنترل است دست به عمل منحرفانه نمیزند، اما به محض اینکه کنترل والدین ضعیف شود و یا والدین به دلیل اشتغالات فرصت کنترل را نداشته باشند، خود را رها مییابد و به رفتارهای انحراف آمیز روی میآورد؛ زیرا از کودکی حس کنترل درونی (وجدان) او خاموش بوده و همیشه به کنترل خارجی و احتمالا زور وابسته بوده است. (صفا، ۱۳۹۰)
هـ. اعتیاد یکی از اعضای خانواده: افرادی که در خانوادههای معتاد زندگی میکنند، ترس و قبح معتاد شدن برایشان از بین رفته است و عادی شدن مصرف مواد در خانواده موجب سهولت گرایش دیگر اعضا به مصرف مواد مخدر می شود. اگر پدر و مادر در خانواده معتاد باشند اعتیاد آن ها از یک سو، کنترل و تسلط آن ها را بر فرزندان کاهش میدهد و از سوی دیگر، عامل انتقال این عادت به فرزندان می شود. البته گاهی اوقات برخی فرزندان به دلیل انزجار از رفتار پدر و مادر و عبرت گرفتن از آنها، از این صفت دوری میجویند، اما چنین والدینی در گرایش به اعتیاد فرزندانشان نقش مؤثر دارند. نتایج تحقیقات نشان می دهند که بسیاری از معتادان در خانواده، افراد معتاد، از قبیل پدر، مادر، پدربزرگ و غیرو داشته اند (مدنی، ۱۳۸۱).
ز. بیسوادی یا کمسوادی والدین: تحصیلات پایین یا بیسوادی نقش مهمی در فرهنگ عمومی جامعه و همچنین در حریم خانواده و تربیت فرزندان دارد. بیسوادی و کمسوادی عامل بسیاری از مسائل، مشکلات، نارساییهای اجتماعی و انحرافات است. روشن است که پدر و مادر باسواد بسیار بهتر و با دید باز نسبت به دنیای پیرامون، مسائل و مشکلات خانواده را حل میکنند. والدین تحصیل کرده با روشهای علمی و منطقی می توانند فرزندان را کنترل نمایند. آنان اغلب به دلیل آگاهی و شناخت مسائل و نیاز زندگی خود، شرایط مادی و معنوی و عاطفی مناسبی را برای فرزندان ایجاد میکنند. حال آنکه، بی سوادی والدین منجر به مسائلی از قبیل: روشهای غیرمنطقی در تربیت فرزندان، پی نبردن به نیازهای روانی فرزندان، نپذیرفتن تغییرات در نگرشهای جوانان و تأکید بر روشها و اعتقادات سنّتی خود می شود که تمامی این مسائل موجب میگردند فرد نوعی احساس تنهایی و کمبود نماید و در نتیجه، در پی یافتن همدرد و همدل، به هر شخص و هر موادی روی آورد. غالب تحقیقات نشان می دهند که بیشتر معتادان، والدینشان بیسواد و کمسوادند. «پدرِ ۶۴ درصد معتادان و مادرِ ۸۳ درصد آن ها بی سواد است و علاوه بر آن، ۵۱ درصد معتادان خود بیسواد بوده اند و یا دارای تحصیلات قدیمی و ابتدایی هستند. همچنین ۴۰ درصد همسران ایشان نیز بیسواد بوده اند (فرجاد، ۱۳۷۷ و مدنی، ۱۳۸۱).
ح. فقر خانواده: تحقیقات و پژوهش ها در عین حال که مؤید وجود رابطه مستقیم بین فقر و انحرافات نیست، اما وجود همبستگی میان آن دو را تأیید می نماید. بر این اساس، فقر به عنوان یکی از مسائل اجتماعی، در وقوع انحرافات و افزایش میزان آن، به ویژه در زمینه جرایم زنان، اعتیاد و سرقت تأثیرگذار است. در رویکرد دینی نیز این همبستگی میان فقر و انحرافات اجتماعی مورد تأیید است؛ بر این اساس، فقر انگیزش روی آوری به کجروی را افزایش میدهد. همچنان که رفاه طلبی و ثروتمند بودن در گرایش فرد به سوی انحرافات اجتماعی، انگیزهای بسیار قوی میباشد.(اسفندیاری، ۱۳۸۲)
ط. ستیزه والدین: خانواده، حریم امن و آرامش است. ستیزه و اختلاف در خانواده از علل مهم گرایش افراد به ناهنجاری ها و اعتیاد است. افراد پرورش یافته در خانواده نابسامان و از هم گسیخته زمینههای بیشتری در گرایش به انحراف و اعتیاد دارند. طبق یافته های تحقیقی ۴۴ درصد بزهکاران جامعه ما در خانواده های لاابالی زندگی میکنند. همچنین در پژوهش دیگری نشان داده شده است که ۸۲ درصد معتادان، ستیزههای خانوادگی را در فرار فرزندان و روی آوردن به اعتیاد مؤثر می دانند(مدنی، ۱۳۸۱).
زمانی که محیط خانواده، محیط مناسبی برای زندگی نباشد، فرد سعی می کند بیشترین وقت خود را در خارج از خانه صرف نماید و این کار، ارتباط افراد را با شکارچیانی که به دنبال شکار میگردند مهیا میسازد. باید توجه داشت که هر قدر ستیزههای خانوادگی بیشتر باشد، احتمال کشش افراد به طرف مصرف مواد مخدّر و دیگر انحرافات اجتماعی بیشتر است.