ج) الفاظ عام
الفاظی که بیانگر مفهوم عمومیت و شمول است، مختلف میباشد. اما معمولاً در عربی کلماتی نظیر کل، جمیع و نکره در سیاق نفی مثل “ماضربت احدا” و جمع محلی به الف و لام مثل “اکرم العلماء” میباشد و در فارسی کلماتی مانند کل، هر، همه، هیچ به عنوان ادات عموم استفاده میشوند. برای مثال در ماده ۲۸ قانون مدنی لفظ “اموال” دلالت بر عموم دارد و در ماده ۳۱ نیز لفظ “هیچ” و در ماده ۳۲ هم لفظ “تمام” افاده بر عموم میکنند.
د) اقسام مخصص
تخصیص عام در دو صورت محقق میشود:
۱٫ مخصص متصل آن است که بلافاصله پس از عام بیاید و آن را تخصیص بزند و جزئی از جمله باشد.. (مظفر،۱۴۲۰، ۱۳۹) مثل اینکه در قرارداد زارع و مالک زمین، شرط میشود که زارع تمام ده هکتار زمین را گندم بکارد مگر یک هکتار که باید به جو اختصاص یابد.
مخصص متصل نیز خود انواع مختلف دارد که عبارتاند از:
اول، صفت: مثل اینکه کارفرما متعهد شود همه کارگرانش را از ملیت یا قومیت خاصی انتخاب کند.
دوم، شرط: مثلاینکه کارفرما شرط کند اگر کارگران اضافهکاری کنند دستمزدشان را اضافه کند.
سوم، استثناء متصل: مثلاینکه در قرارداد معامله فروش ده تریلی میلهگرد، ذکر شود که همه میلهگردها در محل انبار فروشنده تحویل خریدار شود مگر یک تریلی که باید در فلان مکان معین تحویل شود.
چهارم، بدل بغض از کل: مثل اینکه گفته شود که بلیط هواپیما برای همه مسافرین مأمورین دولت تخفیف دارد که منظور فقط مسافرینی هستند که مأمور دولت هستند.
پنجم، غایت: مانند مثال مذکور در ماده ۸۳۳ قانون مدنی که مقرر میدارد: ورثه نمیتوانند در موصی به تصرف کنند مادام که موصی له رد یا قبول خود را به آن ها اعلام نکرده است.
۲٫ مخصص منفصل آن است که به طور مستقل و جدای از کلام عام باشد. و دایره شمول عام را محدود کند و بر دو نوع است: (مظفر،۱۴۲۰، ۱۴۴)
اول، مخصص منفصل لفظی یعنی هر دلیل لفظی که عام را محدود کند و با فاصله بیاید. مثل اینکه در یک عبارت مقرر میشود به همه دانشجویان باید کمک هزینه داده شود. بعد در یک جای دیگر گفته شود به دانشجویان شبانه کمک هزینه تعلق نمیگیرد.
دوم، مخصص منفصل عقلی یا لبی: هر دلیل عقلی که عام را محدود کند و در لفظ نباشد. مانند اینکه در روایت “المؤمنون عند شروطهم” به دلیل عقلی استنباط میشود که شرط صفت از موضوع حکم که تعهد مؤمنین به انجام شروطشان میباشد خارج است و فقط شامل شرط فعل و شرط نتیحه است. زیرا شرط صفت از جمله اعمالی نیست که شخص بتواند انجام بدهد.
ه) عمل به عام بیش از فحص از مخصص در تفسیر قراردادها
در این مبحث این سؤال مطرح است که آیا هنگامی که با عبارت عامی برخورد میکنیم میتوانیم قبل از اینکه در مورد وجود مخصص فحص و جستجو و بررسی کرده و مطمئن به عدم مخصص در کلام عام شویم به حکم عام عمل کنیم یا خیر؟
در مقام استنباط و استخراج احکام به طور خلاصه نظر مشهور بلکه اجماع اصولیین امامیه این است که چون طریقه و سیره شارع این بوده است که برای عمومات خود در قرآن و حدیث مختصات فراوانی به طور منفصل وارد نموده بهطوریکه در اثر کثرت مختصات وارده شارع بر عمومات گفتهشده است “ما من عام الاوقدخص” هیچ عامی نیست مگر اینکه بر آن تخصیص وارد شده است، بنابرین تمسک به عام قبل از فحص و جستجو از مخصص جایز نیست. (خراسانی،۱۴۰۶،۲۲۶؛ وحید بهبهانی،۱۴۱۵،۲۰۱؛ عراقی،۱۴۱۴،۴۵۰؛ خویی،۱۴۱۷،۳۴۷)
و فقیه مکلف است قبل از عمل به عام بررسی نماید که آیا شارع در جای دیگری بر این عموم، مخصص لفظی یا عقلی وارد کردهاست یا خیر؟ و اگر پس از جستجو و برسی کافی اطمینان به عدم مخصص پیدا کرد آنگاه میتواند به عام عمل کند. اما در مورد عموماتی که در معرض تخصیص نیست مثل محاورات عرفیه مردم، عقیده بر این است که عمل به عام قبل از جستجوی از مخصص جایز است. آنچه مربوط به بحث تفسیر قراردادهاست ازنظر ما همین قسمت اخیر است. بنابرین میتوان گفت در مقام تفسیر قراردادها اگر قاضی با کلمات و عبارات عامی برخورد نمود چون قاضی فقط با یک متن محدود قرارداد مواجه است که طرفین تراضی خود را در قالب آن بیان کردهاند و همین قرارداد در حکم لازمالاجرای خود خواسته بین طرفین آن میباشد، لذا علی الاصول چنانچه با عبارت عامی در قرارداد برخورد کند که مخصص متصل به دنبال آن نباشد و مخصص منفصل عقلی نیز از مجموع قرارداد احراز نشود، به قاعده اصالهالعموم تمسک کرده و بر مفاد عبارت و کلام عام عمل میکند. البته در تمسک به اصاله العموم در قراردادها، چنانچه قرارداد، متممی هم داشته باشد که احتمال وجود مخصص لفظی در آن نباشد، یا کلام عام به گونهای باشد که مخصص عقلی بر آن وارد باشد، محکمه آن ها را نیز مورد توجه قرارمی دهد. و اگر در متمم قرارداد به مخصص لفظی برخورد نمود یا از عبارات قرارداد نوعی مخصص عقلی استنباط نمود در این صورت با مدنظر قراردادن آن تخصیص، خاص را از شمول عبارت عام قرارداد خارج میکند، زیرا این تخصیص مبتنی بر قصد مشترک طرفین قرارداد تلقی میشود. بدیهی است غیر از موارد فوقالذکر، دادرس هیچ وظیفهای ندارد که با فرض احتمال وجود مخصص در روابط خارج از قرارداد متعاقدین، خود را دچار سرگردانی و حیرت نموده و به اصاله العموم تمسک بجوید، بلکه علی القاعده او حق چنین کاری را هم ندارد. چون متعارف و فرض بر این است که طرفین قرارداد آنچه را که اراده کردهاند اعم از مفهوم عام یا خاص عبارات و کلمات، همه را در قرارداد آوردهاند، و آنچه در قرارداد نیست به معنی آن است که مورد قصد طرفین قرار نگرفته است.
در تفسیر قانون نیز با تبعیت از همین اصل، عنوانشده است که: