با این حال، انتقادات بسیاری علیه تدبیر میانجیگری کیفری مطرح شده است. کریستین موهانا، جامعهشناس فرانسوی بر این باور است که میانجیگری کیفری در فرانسه، «در اصل، از سیستم انگلوساکسون اقتباس شده است، میانجیگری کیفری در این سیستم، ایدهای است که بدون تشکیل جلسه دادرسی در دادگاه، میتواند ضمانت اجرا داشته باشد اما در مقابل، نقش مهمی به وکیل در جریان مذاکراتی که بین دادستان و مجرم در مورد کیفر احتمالی رد و بدل میشود، نمیدهد[۸۴]». بنابرین، وی معتقد است که «قضات فرانسه، بدترین بخشها را از این سیستم در زمینه میانجیگری کیفری الهام گرفتهاند[۸۵]». در چارچوب میانجیگری کیفری، نماینده دادستان فرانسه تصریح میکند به اینکه «اگر متهم، ضمانت اجرای پیشنهادی را رد بکند و بخواهد در جلسه دادگاه جنحهای حاضر بشود، با خطر ضمانت اجرای سنگین تر روبرو میشود؛ بنابرین، متهم حتی اگر خودش را بیگناه بداند، به پذیرش سیستماتیک پیشنهاد نماینده دادستان تمایل دارد، چرا که اعتمادی به دستگاه عدالت به منظور آشکار شدن حقیقت ندارد و معتقد است که با پذیرش ضمانت اجرای سبک، از حسابرسی دقیق نجات پیدا میکند»[۸۶].
علاوه بر این، جرم ارتکابی، نمایانگر شرایط ناعادلانه موجود قبل از وقوع آن و صدمه، ضرر و زیان وارده میباشد؛ این شرایط ممکن است ناشی از نوع خاصی از وضعیت ساختاری در قالب نابرابری اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و امثال اینها باشد. بنابرین، میانجیگری کیفری برای جلوگیری یا پیشگیری از این نابرابری ها، باید در جست و جوی تعیین اصول و ضوابط خاصی برای ترمیم وضعیتهای جرم زای موجود باشد تا در سایه این اصول، این رابطه را حیات دوباره بخشیده و تجدید کند.
بند دوم: لزوم تعیین اصول میانجیگری کیفری و بررسی دلائل توجیه کننده آن
اصول ناظر بر میانجیگری کیفری، را میتوان به اصول کلی و جزئی تقسیم نمود. در خصوص اصول کلی، سه اصل اساسی عبارتند از:
-
- جرم قبل از هر چیز تعدی و تجاوز به روابط میان فردی است، نه صرفاً اقدامی علیه دولت. ارتکاب جرم منجر به ایجاد ضرر و زیان به بزهدیده، اجتماع و بزهکار میشود و آن ها باید به صورت فعال در فرآیندهای اجرای عدالت مشارکت داده شوند.
-
- همه آنهایی که از جرم متضرر شدهاند، دارای نقشها، مسئولیتها و نیازهایی برای مقابله و برخورد جمعی با آثار و نتایج جرم هستند.
- جبران ضرر و زیان، حل و فصل مشکلات ناشی از جرم و پیشگیری از زیانهای بیشتر به منظور حصول سازش میان طرفهای درگیر جرم است[۸۷].
مطابق اصل اول، جامعه انسانی، متشکل از افرادی است که با یکدیگر به طور مستقیم یا غیرمستقیم در ارتباط هستند؛ به عبارت دیگر، هر جامعه از افرادی تشکیل میگردد که به نحوی از زیانها و سودهای یکدیگر دچار ضرر یا منفعتی میشوند. بدین گونه که جرم در اصل تعدی و تجاوزی است به این روابط. دومین اصل، ناظر به ضرورت مشارکت بزهدیدگان اعم از بزهدیدگان مستقیم و غیرمستقیم یا ثانویه با بزهکاران، خانواده، دوستان و حامیان بزهدیدگان و جامعه محلی است. در میانجیگری کیفری، «سمت»، مربوط به بزه دیدگی مستقیم یا بزهکاری و ارتکاب جرم نمیشود. سومین اصل، ضرورت پاسخگویی بزهکار در مقابل عمل ارتکابی و نتایج آن است. بزهکار باید با نتایج عمل ارتکابی خود در جامعه روبه رو شود و از طریق مواجهه با شرایط ناگواری که برای بزهدیدگان به ارمغان آورده است، به این نتیجه برسد که ارتکاب جرم امری مضر و زیانبار تلقی میشود[۸۸].
علاوه بر این، میتوان به برخی از اصول جزئی میانجیگری کیفری نیز اشاره کرد که عبارتند از: واکنش به جرم باید در راستای کاهش زیان، تهدید و چالش ناشی از جرم باشد که واکنش صرفاً سزادهنده، چنین نتایجی را میتواند به دنبال داشته باشد. اصلیترین کارکرد واکنش اجتماعی، مجازات بزهکار نیست بلکه مشارکت برای ایجاد شرایطی جهت جبران زیانهای ناشی از جرم است. بنابرین، نقش مراجع عمومی در واکنش نسبت به جرم باید محدود به مشارکت در ایجاد شرایطی برای ابراز پاسخ ترمیمی به جرم، حمایت و تضمین صحت و سلامت مراحل رسیدگی به آن، احترام به حقوق قانونی افراد، استفاده از قدرت قضایی در مواردی که میانجیگری موفقیتآمیز نیست، گردد. همچنین بزهدیده میتواند آزادانه در فرایند میانجیگری مشارکت نماید یا از مشارکت خودداری کند[۸۹].
بنابرین، لزوم تعیین اصول حاکم بر میانجیگری کیفری و حرکت در مسیر این اصول تعریف شده، از جمله ضرورتهای اساسی به حساب میآید. با این حال، علیرغم اینکه بعضی از اندیشه پردازان و و نیز مجریان، از ایده تدبیر میانجیگری کیفری دفاع میکنند و به ویژه بر فایده مندی عملی آن تأکید میورزند اما اختلاف عقیده بیشتر در مورد نوع خاصی از تدبیر میانجیگری کیفری یعنی تدبیر میانجیگری – داوری میباشد؛ به عبارتی برخی در آن چیزی جز عیب نمیبینند. این امر، پرداختن به مزایا و معایب آن را ضروری میسازد. در ادامه این تدبیر و دلایل موافقت و مخالفت با آن شرح داده خواهد شد.
الف: دلایل مخالفین میانجیگری کیفری
دلایل موافقت و مخالفت با تدبیر میانجیگری–داوری در حقوق فرانسه، توسط دکترین ارائه شده یا توسط مقررات مختلف میانجیگری یا سازش در زمینه تجارت بینالملل بیان شدهاند.
میانجیگری– داوری، نهادی است که در آن طرفین قرارداد از قبل توافق مینمایند در فرضی که میانجیگری به شکست بیانجامد میانجی نقش داور را به عهده بگیرد. به عبارت دیگر، در وهله اول به یک یا چند شخص برای ایجاد سازش بین طرفین مأموریت داده میشود، اگر طرفین زیر نظر سازشگران مصالحه ننمودند یا پیشنهادهای آنان را رد کردند همان افراد متعاقباً دعوی بین اصحاب را به صورت قطعی حل و فصل مینمایند[۹۰]. عنصر اساسی میانجیگری– داوری این است که یک شخص واحد میتواند دو وظیفه مختلف به عهده بگیرد.
گفتنی است، در حقوق فرانسه دو نهاد میانجیگری (mediation) و سازش (conciliation) وجود دارند. میانجیگری نهادی است که توسط آن طرفین دعوی تلاش میکنند از طریق شخص ثالث که میانجی نامیده میشود اختلافات خود را از طریق دوستانه حل نمایند. اما سازش در حقوق فرانسه، نهادی است که توسط طرفین خود یا به واسطه شخص ثالث سعی مینمایند تا به اختلافات خود پایان دهند. در حقوق فرانسه، برخی از حقوق دانان برآنند که سازشگر تنها طرفین را به سوی یک راهحل قابلقبول هدایت میکند ولی میانجی علاوه بر آن میتواند پیشنهادات یا توصیه هایی برای پایان دادن به دعوی ارائه دهد. معذالک امروزه دکترین حقوقی غالب بر این است که هیچ گونه تفاوت بنیادی بین این دو نهاد وجود ندارد و سازش که با دخالت یک فرد ثالث انجام میپذیرد در واقع یک میانجیگری است[۹۱].