همه آنچه گفته شده در تحقق یک سازمان یادگیرن ده نقش های اساسی بر عهده دارند ، ولی باید توجه داشت دو بنیاد حمایتی هم برای تثبیت و اطمینان از اجرای موفّقیت آمیز آن ها لازم است مورد نظر قرار گیرد، این دو عبارتند از:
– طرح سازمانی که از یادگیری حمایت می کند . طرح سازمانی باید ارگانیک، پهن و غیر متمرکز و با حداقل روشهای فرموله شده باشد . به عبارت دیگر سازمان طوری طرّاحی شود که پویا و زنده باشد و مدیران و کارکنان و نیز افراد با یکدیگر ارتباطات صحیح و سالمی داشته باشند.
– صلاحیت و توانایی کارکنان و به دست آوردن دانش. تأکید بر توسعه و مهارت کارکنان میباشد و بدیهی است سازمانی که افراد آن توانایی لازم را نداشته باشند با سستی روبرو میشوند و مدیریت نمیتواند موفّقیت آمیز عمل کند.
گفته شده است تواناسازی کارکنان یک راه اساساً متفاوت برای کار کردن انسانها با یکدیگر است ،
بدین معنی است که کارکنان احساس میکنند که نه فقط در مورد انجام دادن کار و وظایف خودشان، بلکه نسبت به بهتر کارکردن کل سازمان نیز مسئولیت دارند . کارمند امروزی فردی است که به طور فعال، مشکلات را حل می کند و برای نحوه انجام امور طرح میریزد و سپس آنها را به اجراء در می آورد(اسوی[۸۴]، ۱۹۹۸).
همچنین میتوان گفت تحقق سازمان یادگیرنده منوط به وجود افرادی است که به دنبال کشف حقایق باشند و لذا مدیران باید چنین افرادی را تربیت کنند . گفته شده است برای توفیق در این امر (تبدیل سازمان به سازمان یادگیرنده ) سازمانها به افرادی نیاز دارند که از شناخت ناشناختهها ارضاء شوند. چنین سازمانهایی، سازمان یادگیرندهاند که فرصت را برای پذیرش مسئولیت به وجود می آورند، از تجربه ها میآموزند و درس می گیرند و از درسها آموخته شده احساس رضایت میکنند(هندی، ۱۳۸۷).
حرکت به سوی سازمان یادگیرن ده بدون برنامه ریزی ، هدفگذاری و جهت گیری صحیح و اصولی امکان پذیر نیست. اگر امروزه مدیران سازمانها علاوه بر مسئولیتهای فردی و سازمانی مسئولیتهای اخلاقی و اجتماعی نیز دارند میتوان گفت یادگیری سازمانی گامی اساسی در راستای انجام این مسئولیت ها نیز هست ، چرا که سازمانها اجزای یک اجتماع به شمار میآیند و پیشرفت و توسعه اجتماعی منوط به توسعه سازمان های آن است و توسعه سازمانها در گرو یادگیری و آگاهی آن ها است .
بر اساس آنچه گفته شده سنگ بنا و پایه های سازمان یادگیرنده در شکل ۲-۳ قابل ارائه است .این مدل نشان میدهد برای تبدیل یک سازمان به سازمان یادگیرنده و پویا، علاوه بر تدوین چارچوب نظری باید همه عواملی را که در این مسیر نقش دارند به شکلی اصولی در نظر گرفت و البته هر یک از این اجزاء باید بتواند نقش تأثیرات خود را درست بر جای بگذارد تا برآیند آن ها منجر به تحول سازمان به سازمان یادگیرنده شود.
۲-۲-۹)مدل های یادگیری سازمانی
در سطح سازمانی، میتوان یک مدل چهار سطحی را در جهت توسعه سطوح بالاتر دانش و مهارت ارائه کرد :
سطح ۱- یادگیری حقایق، دانش، فرایند ها و رویدادها. تقاضا برای شناخت موقعیت هایی که تغییرات جزئی هستند.
سطح۲ – یادگیری مهارت های شغلی جدید که قابل انتقال به سایر موقعیتها هستند . تقاضا برای موقعیتهای جدید جایی که پاسخگویی به تغییر نیاز است.
سطح ۳ – یادگیری برای تطبیق. درخواست موقعیتهای پویا و درس گرفتن از موفّقیت ها و شکست ها که یک روش یادگیری محسوب می شود.
سطح ۴ – یادگیری برای یادگرفتن . این نوع یادگیری مربوط به خلاقیت ، نوآوری و طرّاحی آینده است. در این سطح، فرضیه ها چالش برانگیز میشوند و دانش تدوین می شود.
به علاوه، این مدل(یا انطباق با آن) می تواند در سه سطح به کار رود – برای یادگیری افراد، تیمها و سازمانها . سازمانهایی که به سطح چهارم یادگیری میرسند نه تنها سازمان بلکه صنعت را نیز متحول میکنند(سکریم[۸۵]،۲۰۰۳).
۲-۲-۱۰) چگونگی تبدیل سازمان های دولتی به سازمان های یادگیرنده
کانتر ،استین و جیک[۸۶](۱۹۹۳) در بیان سازمان های دولتی ایالت متحده گفتهاند:
” …این حقیقت تلخی است که تقریباً سازمان های دولتی نسبت به آنچه که باید باشند کمترتغییر میکنند . اگر این موضوع زنگی برای سازمان های بخش خصوصی باشد، باید صدای گوش خراشی برای سازمان های بخش دولتی که غروری پایدار و محتاطانه دارند داشته باشد . سازمان های بخش
دولتی حتی آنهایی که مأموریت شان تمام شده است، به طور قطع نسبت به بخش خ صوصی دیرتر از بین میروند . روشن است قوانینی که برای بخش دولتی تغییر میکنند حدود ۴ تریلیون کسری مالی جدی را به همراه داشته است، مثل بخش های خارج از کنترل مانند خدمات بهداشتی و درمانی، اصلاحات و امنیت اجتماعی و محدودیت در درآمدها و هزینه های دولتی…”
ایجاد و حمایت از یک بینش و مأموریت روشت
صلاحیت داشتن کارکنان و به دست آوردن دانش
داشتن طرح سازمانی که از یادگیری حمایت کند
رهبری مشترک و تصمیم گیری مشارکتی
انتقال دانش در سرتاسر سازمان
ایجاد فرصت برای تجربه فرهنگ سازمانی
شکل۲-۸: مدل ارائه شده برای تحقق سازمان یادگیرنده
تعیین دقیق انواع فعالیتهایی که برای به وجود آوردن سازمان های یادگیرنده لازم هستند مرحله مهمی برای ایجاد یک سازمان یادگیرنده محسوب می شود . بویدل[۸۷](۱۹۹۱) سه روشی را که سازمان ها باید یاد بگیرند بیان می کند : یادگیری اجرایی، یادگیری اصلاحی و یادگیری تلفیقی . بهرحال ، او هیچ مدرکی را برای اهمیت نسبی این سه نوع یادگیری و اینکه چطور با بهره گرفتن از این رویکرد بتوانیم به تعادل برسیم را بیان نمی کند . مارکوارت و رینولد[۸۸](۱۹۹۴) برای ساخت ظرفیت یادگیری در سازمان های دولتی مراحل زیر پیشنهاد می شود:
– مفهوم یادگیری فردی و سازمانی را تغییر دهید ؛
– به ایجاد مشارکتهایی که بر اساس دانش است بپردازید ؛
– فعالیتهای یادگیری تیمی را توسعه و گسترش دهید ؛
– نقش مدیران را تغییر دهید ؛
– آزمایش و ریسک پذیری را تشویق کنید ؛
– ساختارها، سیستمها و زمان یادگیری را مدنظر داشته باشید ؛
– مکانیسمها و فرصتهایی را برای یادگیری ترویجی در نظر بگیرید ؛
– به افراد اختیار دهید ؛
– اصلاحات را در سراسر سازمان و برای شرکای خارجی پیگیری کنید ؛
– مقررات تفکری سیستمها را بهبود ببخشید ؛
– فرهنگ اصلاح مداوم را به وجود آورید ؛
– یک درک قوی در مورد برتریهای سازمان و اجرای فردی ایجاد کنید ؛
– بوروکراسی و کاغذ بازی را حذف نمایید .
در حالی که تئوری و منطق اساسی سازمان های یادگیرنده پیشرفت کردهاست ، یادگیری خیلی مسأله سازتر شده است . از طرفی روشهای راهبردی علمی برای سازمان های سنتی که میخواهند به یک سازمان یادگیرنده تبدیل شوند وجود ندارد. اخیراًً روش شناسیهای جامعتری مطرح گردیده اند که باید مورد آزمایش قرار گیرند . بعلاوه، هیچ فرمول استاندا ردی وجود ندارد و ممکن است برخی برای یک سازمان مؤثر باشند و برای سازمان دیگری مؤثر نباشد.
-
- Christine ↑
-
- UNISCO ↑