۲-۵-۲- نحوه ورود به بازارهای خارجی
یک شرکت پس از اینکه درباره فروش در یک کشور خارجی تصمیم گرفت، نوبت به انتخاب بهترین روش برای ورود به آن کشور میرسد. تصمیمات اولیه در مورد نحوه ورود به یک بازار، تصمیمات راهبردی تلقی می شود. این تصمیمات با عنایت به جو کشور، تواناییهای سازمان و موقعیت رقابتی صنعت اتخاذ میشوند. نحوه ورود نه فقط با ملاحظه مرزهای قانونی کشور، بلکه با درک نقاط ضعف و قوت شرکت و شناخت قابلیت های آن صورت میگیرد. هر یک از روشهای ورود، ویژگیهای خاص خود را دارد، لذا با توجه به دو عامل کلی فوق، روشی انتخاب می شود که بتواند، موفقیت رقابتی شرکت را تقویت کند. روش اتخاذ شده می تواند خود عاملی به عنوان مزیت رقابتی پایدار تلقی شود (www.intracen.org). نمودار ۱، راهبردهای ورود به بازارهای خارجی را نشان میدهد. هر خط مشی جدید، مستلزم تعهد و مخاطره بیشتری است، اما از کنترل و سودآوری بالقوه بیشتری نیز برخوردار است(Dubey, 2002).
صادرات:
غیر مستقیم
مستقیم
سرمایه گذاری مشترک:
صدور دانش فنی
تولید قراردادی
انعقاد قرارداد مدیریتی
مالکیت مشترک
سرمایه گذاری مستقیم:
مونتاژ
تولید
میزان تعهد، مخاطره، کنترل و سودآوری بالقوه
نمودار ۲-۱: خط مشیهای ورود به بازار خارجی
۲-۵-۳- برنامه بازاریابی بینالمللی
برخی از شرکتها در بازار جهانی از ترکیب عناصر بازاریابی (محصول، تبلیغات، قیمت، کانالهای توزیع) استاندارد استفاده میکنند و هزینه های خود را به حداقل میرسانند، زیرا در ارکان عناصر بازاریابی، تغییرات عمدهای داده نمی شود. اما در شیوه ترکیب عناصر بازاریابی تعدیل شده، یک تولید کننده، ارکان ترکیب عناصر بازاریابی خود را مطابق ویژگیهای هر یک از بازارهای هدف خود تغییر میدهد. البته در این روش، تولید کننده هزینه های بیشتری را تحمل می کند، اما امیدوار است به سهم بازار و تعداد بازار بیشتری دست یابد(Dubey, 2002). به طور خلاصه، سؤال اصلی در بازاریابی این است که تولیدات متفاوت، قیمت، ترفیع و عناصر توزیع باید استاندارد شوند یا با شرایط بازار محلی، وارد شوند. (Balabanis et al., 2004). شرکتها فعالیتهای بازاریابی بینالمللی خود را به سه شیوه متفاوت اداره میکنند. بیشتر شرکتها بدواً یک دایره صادراتی را سازماندهی میکنند. در مرحله بعد یک بخش بینالمللی به وجود میآورند و سرانجام این بخش را به یک سازمان بینالمللی تبدیل میکنند(Dubey, 2002).
۲-۶- بازاریابی محصولات با تکنولوژی سطح بالا
۲-۶-۱-تعریف محصولات با تکنولوژی سطح بالا
علیرغم استفاده وسیعی که از واژه “تکنولوژی سطح بالا” شده است تعریف قابل تعمیمی از تکنولوژی سطح بالا در ادبیات فنی و مدیریتی وجود ندارد. بخصوص، تعریف مناسبی که استراتژی بازاریابی محصولات با تکنولوژی سطح بالا را هدایت کند وجود ندارد. رکسرد تکنولوژی سطح بالا را اینگونه تعریف میکند:
“بخشی از تکنولوژی که به لبه یا آخرین پیشرفتهای یک حوزه نزدیک تر است. اینگونه است که این تکنولوژی از آزمایشگاه به کاربرد عملی به صورت ذاتی ظهور پیدا میکند(Rexroad, 1983).”
به صورت مشابه گراننوالد و ورنن محصولات و خدمات با تکنولوژی سطح بالا را اینگونه تعریف میکنند:
“آن وسایل، رویه ها، فرایندها، تکنیک ها یا علومی که توسط توسعه آخرین پیشرفت[۱۲] مشخص میشوند و معمولاً طول عمر کوتاه دارند(Grunenwald and Vernon, 1988).”
از یک منظر دیگر، موریاتی و کسنیک پیشنهاد میکنند که:
….بازاریابی تکنولوژی سطح بالا در برگیرنده سطوح بالایی از عدم اطمینان بازار و تکنولوژیکی میباشد(Moriarty and Kosnik, 1989).
سامیلی و ویلس پیشنهاد میکنند که تکنولوژی سطح بالا گروهی از صنایع هستند که مافوق کامپیوترهای الکترونیکی همچون صنایع تحقیقاتی متنوعی چون نانوفناوری، بیوتکنولوژی، دارویی، شیمیایی و فضایی گسترش مییابند(Samili and Wills, 1986).
به طرق مشابهی، ریگز بر ویژگیهای منحصر به فرد شرکتهای با تکنولوژی سطح بالا متمرکز می شود و پیشنهاد میکند که این شرکت ها:
-
- چرخه عمر آن ها کوتاه است.
-
- پر از مهندسین میباشند.
-
- یکی از مشخصه های آن ها ریسکی بودن است.
- نسبت به شرکتهای با تکنولوژی سطح پایین با رشد سریع و یا افول سریع روبرو میشوند(Riggs, 1983).
کلیه تعریف های ارائه شده قبلی، از نظر وسعت محدود بوده و قابل تعمیم نیستند و راهنمایی کلی برای مطالعه و طراحی استراتژی بازاریابی ارائه میدهند. اما تعریف گاردنر از تعامل تکنولوژی با ادراک نوآوریها از منظر مشتری نشأت میگیرد:
“… محصولاتی که نتیجه تکنولوژی متلاطم هستند نیازمند تحولات اساسی در رفتار حداقل یک عضو از کانال استفاده محصول میباشند(Gardner, 1990). “