تأمین نیازهای کودک در حدّ مطلوب، تنها در محیط خانواده و با مشارکت و همکاری پدر و مادر میسور می کند. (این واقعیت که مناسب ترین ساختار برای رشد کودک خانواده است، به هیچ وجه شگفتی آور نیست. هر چه باشد خانواده حاصل یک میلیون سال تکامل بشر است و از این رو حتما ارزشی برای بقای نوع انسان دارد (طاهری نیا، ۱۳۸۸).
کودکی که از هر نظر ضعیف و ناتوان است، از یک سو، به دامن پر مهر و محبت مادر و از سوی دیگر به حمایت و همکاری و همراهی پدر احتیاج دارد. بر این اساس، تا زمانی که بنیان خانواده مستحکم و پابرجاست و تا وقتی که هرکدام از والدین برای استحکام و برقراری و ادامه این بنا می کوشند و تا زمانی که کودک در پناه این سنگرِ محکم، آرامش دارد، این پرسش که کدام یک از پدر و مادر بر حضانت کودک اولویت دارند، محلی نخواهد داشت (طاهری نیا، ۱۳۸۸).
بحث از اولویت حضانت، زمانی رخ می کند که بنیان خانواده به سستی گراید و بنای آن در هم ریزد؛ زن و شوهر از هم جدا شوند یا به هر دلیلی جداگانه زندگی کنند. مشکل حضانت و نگهداری کودک، اوّلین نتیجه طبیعی و ثمره تلخ ویران شدن بنیان خانواده است. بحث از حقّ رضاع و حضانت در قرآن شریف، در ردیف آیات طلاق مطرح می شود. بیشتر یا تمام روایاتی که در ارتباط با حضانت کودک از ائمه صادر شده، در ارتباط با زنان مطلقه است. این امر نیز این سخن را تأیید میکند که بحث از حضانت کودک و اولویت پدر و مادر، در زمانی است که پدر و مادر از هم جدا شوند و کودک مجبور باشد با یکی از آنان زندگی کند (طاهری نیا، ۱۳۸۸).
راه های مختلفی برای پرورش این گونه فرزندان، فرض می شود که برای انتخاب بهترین آن ها، به بررسی هر یک می پردازیم (طاهری نیا، ۱۳۸۸):
۱٫ مناسب ترین فرد در این شرایط، برای پرورش و تربیت کودک، مادر است و شاید که طفل، تمام دوره حضانت را نزد مادر باشد.
۲٫ بهترین شخص برای رسیدگی به طفل در این موقعیتِ حساس، پدر است و باید خردسال در اختیار پدر باشد و ایام کودکی را نزد وی سپری کند.
۳٫ بهترین گزینه برای نگهداری و تربیت کودک، همچون دوران پیش از جدایی، مشارکت پدر و مادر است، با این تفاوت که کودک مدتی در اختیار مادر و زمانی تحت تربیت پدر باشد. این راه نیز دو گونه تصور می شود: نخست این که در سال های آغازین، که توانایی کودک کمتر و نیاز وی به توجه و مراقبت بیشتر است، در اختیار مادر و پس از آن، در اختیار پدر قرار گیرد؛ فرض دوم، عکس این صورت است: ابتدا نزد پدر و پس از چند سال، در اختیار مادر گذارده شود.
۴٫ راه دیگر آن است که کودک را از آنان بگیرند و به نزدیکان یا اشخاص دیگر یا سازمان های مکمل بسپارند تا از وی مواظبت کنند و او را پرورش دهند.
هر یک از فرض ها، برای تمام دوره حضانت کودک است و در نتیجه، جمع میان همه این موارد ممکن نیست. به این معنی که امکان ندارد کودک به طور مستقل همه دوره حضانت را نزد مادر بماند و در عین حال، در همان دوره تحت تربیت پدر یا زیر نظر دیگران نیز باشد. حتی در فرض سوم که نگهداری کودک به طور اشتراکی فرض شد، زمانی که طفل در اختیار مادر است، پدر بر او تسلطی ندارد و زمانی که تحت نظر پدر است، مادر به او دسترس ندارد. بنابرین، به طور طبیعی یکی از این گزینه ها بهترین راه برای پرورش کودک خواهد بود که باید از میان آن ها انتخاب شود. اما کدام گزینه، به کدام دلیل و به کدام شاهد؟ ترجیح هر یک از موارد یاد شده بر دیگری، بدون دلیل و شاهد، غیر منطقی بوده و پذیرفته نخواهد شد (طاهری نیا، ۱۳۸۸).
در فرض موجود که وضعیت خانواده، نابسامان و بحرانی است و همسران از هم جدا شده، و زندگی مشترک ندارند، بهترین انتخاب برای نگهداری کودک، گزینه ای می کند که شرایط و نوع نگهداری آن، شبیه ترین و نزدیک ترین آن ها به نوع نگهداری کودک در وضعیتی است که پدر و مادر با صفا و آرامش در کنار هم زندگی میکنند و کودک در کنار آنان به سر میبرد. اگر والدین در زمان جدایی، نمی توانند کودک را صد در صد به همان نوعی که در کنار هم زندگی میکردند، نگهداری کنند، دست کم باید راهی نزدیک به آن را بگزینند. این امری عقلی است که اگر انسان بر انجام کاری به صورت کامل و صد در صد توانایی ندارد یا شرایط ارائه کار یا خدمتی به گونه ایده آل فراهم نیست، باید مرتبه ای را که نزدیک تر به مرحله عالی است، انتخاب کند. در امور عبادی این امر فراوان دیده می شود. برای مثال، کسی که به هیچ گونه ای نمی تواند ایستاده نماز بخواند، وظیفه اش نشستن است و اگر آن هم ممکن نبود، نوبت به مراحل بعدی میرسد (طاهری نیا، ۱۳۸۸).
فاصله گزینه چهارم، با شرایط عادی که همسران سازش دارند و کودک در اختیار آنان به سر میبرد، بسیار است. بدین سبب کمترین شباهت را به وضعیت عادی دارد و آخرین گزینه برای انتخاب است؛ زمانی که هیچ راه دیگری برای نگهداری کودک در دست نباشد (طاهری نیا، ۱۳۸۸).
گزینه اول و دوم، به وضعیت عادی شباهت بیشتری دارند، زیرا در انتخاب هر کدام از آن دو راه، کودک در اختیار یکی از ارکان اصلی خانواده است. بدین سبب، پنجاه درصد به وضعیت عادی و مطلوب نزدیک می کند. اما به هر حال، میان این مرحله و مرتبه نگهداری کودک در حد عالی و ایده آل، فاصله زیادی است؛ زیرا انتخاب گزینه اول، مستلزم محروم کردن کودک از پدر است و سبب می شود آن دسته از نیازهای کودک که از سوی پدر برآورده می شود، بی پاسخ بماند؛ چنان که سپردن وی به پدر به طور مطلق نیز محروم کردن طفل از مادر را در پی می آورد، در حالی که کودک در چند سال اول به رغم نیازهای مادی، نیازهای عاطفی فراوانی به مادر دارد. بنابرین، محروم کردن مادر از کودک به طور مطلق و جدا کردن خردسال از مادر، پیامدهای سوء و خسارت های جبران ناپذیر فراوانی را برای کودک به دنبال خواهد داشت. بنابرین، انتخاب یکی از این دو راه در صورتی پذیرفته است که نتوان راه بهتری را برای نگهداری طفل فراهم کرد (طاهری نیا، ۱۳۸۸).
با توجه به حکمتِ حضانت، که حمایت و نگاهداری از کودک و تأمین نیازهای اوست، و با در نظر گرفتن تفاوت زن و مرد در ویژگی ها و تواناییهای جسمی و روانی، و با ملاحظه این نکته که نیازهای کودک در طول دوران حضانت، ثابت نبوده و با رشد جسمی خردسال در حال تغییر و دگرگونی است، لازم می کند که برای تأمین بهینه نیازهای کودک و رعایت بهتر مصلحت طفل در طول دوره نگاهداری، متناسب با دگرگونی هایی که در نیازهای کودک اتفاق می افتد، در سرپرستی او نیز تجدیدنظر گردد و فردی برای سرپرستی کودک انتخاب شود که در ویژگی های جسمی و روانی و تواناییهای مادی و معنوی متناسب با خصوصیات کودک، در آن حال باشد (طاهری نیا، ۱۳۸۸).