۷٫ سبک فرزند پروری بازدارنده عاطفی: الگویی از فرزند پروری است که طرحواره اصلی آن ها بازداری هیجانی است. این سبک نشان دهنده توانایی ضعیف والدین در سهیم کردن فرزندان در احساساتشان است.
۸٫ سبک فرزند پروری تنبیه کننده: این سبک الگویی از والدینی است که نسبت به اشتباهات فرزندان خود واکنش خشونت آمیزی دارند. دارای طرحواره های منفی گرایی، تنبیه، وابستگی/ بی کفایتی هستند. این والدین از رفتارهای تنبیه زیاد استفاده میکنند.
۹٫ سبک فرزند پروری شرطی/ خودشیفته: شامل آن دسته از رفتارهای والدینی است که دادن پاداش مثبت به بچه ها را مشروط به موفقیت آن ها می دانند. میزان طرحواره استحقاق/ بزرگ منشی در سبک تربیتی آن ها زیاد است. بدین معنی که این والدین ابراز محبت و توجه خود را مشروط به موفقیت های فرزندانشان می دانند.
چارچوب نظری
کیفیت زندگی
از سال ۱۹۴۸، زمانی که سازمان بهداشت جهانی[۱۶]، سلامتی را این گونه تعریف کرد که «سلامتی تنها فقدان بیماری و ناتوانی نیست، بلکه سلامتی عبارت است از رفاه جسمی، روانی و اجتماعی» موضوع کیفیت زندگی در قسمت بالینی و تحقیقاتی، مراقبت بهداشتی اهمیت بسیاری پیدا کردهاست و استفاده از ابزار کیفیت زندگی به عنوان تکنیکی برای تحقیقات بالینی از سال ۱۹۷۳ افزایش یافت (به نقل از تستا و سیمونسون[۱۷]، ۱۹۹۶).
با شروع قرن بیستم در اکثر کشورها به خصوص کشورهای صنعتی هم زمان با بهره گرفتن از اقدامات پیشگیری و درمان برای بیماری ها، تغییرات زیادی در مراقبت های بهداشتی به منظور بهبود وضعیت سلامت و بهداشت صورت گرفت که این تغییرات باعث افزایش متوسط طول عمر و ارتقای کیفیت زندگی مردم شد پس تمایل به بررسی کیفیت زندگی به عنوان یکی از فرایندهای درمانی در طول دهه های گذشته افزایش یافت (حسن پور دهکردی و همکاران ، ۱۳۸۶).
کیفیت زندگی یکی از بنیادی ترین مفاهیم مطرح در روانشناسی مثبت نگر (تغییر تمرکز از آسیب شناسی روانی به نقاط قوت انسان) است. تغییر عقیده از این که تنها پیشرفت های علمی، پزشکی و تکنولوژی میتواند منجر به بهود زندگی شود، به این باور که بهزیستی فردی، خانوادگی، اجتماعی و جامعه از ترکیب این پیشرفت ها به همراه ارزش ها و ادراکات فرد از بهزیستی و شرایط محیطی به وجود میآید، از منابع اولیه گرایش به کیفیت زندگی است (اسکالوک[۱۸] و همکاران، ۲۰۰۲).
دیدگاه صاحب نظران در ارتباط با کیفیت زندگی
کیفیت زندگی[۱۹]، حدود ۴۰ سال پیش در آمریکا معرفی شد و علوم اجتماعی پرچمدار طرح و سنجش آن شدند. با گذشت زمان و خصوصاًً در دهه گذشته، تلاش های زیادی برای ارزیابی کیفیت زندگی در علوم پزشکی بر روی افراد مختلف صورت گرفت. در سال ۲۰۰۱ در تعریفی که ویور[۲۰] ارائه داد و مورد قبول بسیاری از صاحب نظران میباشد، کیفیت زندگی عبارت است از برداشت هر شخص از وضعیت سلامت خود و میزان رضایت از این وضعیت (کینگ و همکاران ، ۲۰۰۶).
کیفیت زندگی یک مفهوم چند بعدی است و به عنوان احساس نشاط و رضایت از زندگی تلقی می شود. در واقع نشاط و بهزیستی نوعی ارزشیابی ذهنی از تجارب فردی در حیطه های مختلف زندگی است. حیطه ها شامل تأهل، خانواده، اشتغال، دوستان، تحصیلات، سلامت و . . . میباشند (گولیک[۲۱]، ۱۹۹۷).
کیفیت زندگی عبارت است از ساختار چند بعدی که با نشاط اجتماعی، روانی و جسمی مشخص می شود و لغات متعددی به جای آن استفاده می شود. مانند رضایت از زندگی، اعتماد به نفس، بهزیستی، سلامتی، شادی، تطابق مفاهیم و ارزش ها در زندگی و وضعیت عملکردی (کانام و آکرون[۲۲]، ۱۹۹۹).
تستا و سیمونسون (۱۹۹۶) کیفیت زندگی را چنین تعریف می نمایند: حیطه های اجتماعی، روانی و جسمی سلامت که متأثر از تجارب، باورها، ادراکات و انتظارات فرد میباشند.
کارلسون، برگلین و لارسون[۲۳] (۲۰۰۰) معتقدند که مفهوم کیفیت زندگی فاقد یک تعریف مشخص میباشد. یکی از تعاریف موجود این مفهوم را چند بعدی دانسته و شامل جنبههای مختلف زندگی فرد میداند. اگرچه توافق مشترکی روی تعریف کیفیت زندگی وجود ندارد ولی اغلب تعاریف در حول و حوش رضایت از زندگی متمرکز است. در واقع اغلب آنان، کیفیت زندگی را به صورت رضایت از زندگی در گذشته، حال و آینده تعریف میکنند.
کیفیت زندگی را مجموعه ای از رضایت که به زندگی فرد ارزش میدهد، چگونی احساس و یا عمل فرد در زندگی روزانه میداند ( آلدریچ ۱۹۸۶، به نقل از فریش[۲۴]، ۲۰۰۶).
کیفیت زندگی یک فرایند قضاوت آگاهانه است که به صورت ارزیابی کلی از میزان رضایت از زندگی فرد بر طبق معیارهای انتخابی وی میباشد (کانام و آکرون، ۱۹۹۹).
تستا[۲۵] و همکاران (۱۹۹۸) پیشنهاد کردند قضاوت در مورد این که به چه میزان افراد از زندگی رضایت دارند بر پایه مقایسه با استانداردهایی هست که هر فرد برای خودش طراحی کردهاست. با وجودی که برخی از مردم سلامتی، استخدام شدن، تفریح، زندگی شخصی و شهرت را به عنوان ارزش قبول دارند ولی برخی افراد دیگر ارزش های دیگری برای خود دارند. بنابرین به طور کلی کیفیت زندگی عبارت است از اندازه گیری رضایت از کل زندگی تا این که رضایت تنها از برخی ابعاد زندگی باشد.
سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی را به مفهوم درک و برداشت هر فرد از موقعیت خود در زندگی با توجه به شرایط فرهنگی و نظام ارزشی اجتماعی که در آن زندگی میکند معنا می کند و این درک در ارتباط با اهداف اصلی، ادراکات و برداشت های فرد از حیات، مفهوم مییابد. این واقعیت دارای محدوده گسترده ای است که به طرق مختلف تحت تأثیر وضعیت جسمانی، روانی، باورهای فردی و ارتباطات اجتماعی فرد قرار دارد (شهاب جهانلو و همکاران، ۱۳۸۶).
کیفیت زندگی یک مفهوم وسیع و پیچیده است که با داشتن احساس خوشحالی و رضایت شناسایی می شود. شخصیت سالم آمیزه ای از تجربیات فردی در طول زندگی و عوامل وراثتی میباشد که این دو با هم تصور ذهنی فرد از خوب یا ضعیف بودن کیفیت زندگی را میسازند.احساس امنیت، تعارضات هیجانی، عقاید شخصی و اهداف و میزان تحمل ناکامی ها، همگی در تعیین نوع درک فرد از خود (احساس خوب بودن و یا احساس ناخوشی) تأثیر دارند و زمانی که فرد در زندگی احساس رضایت و خوشحالی کند، سالم تر است و کیفیت زندگی بهتری خواهد داشت (حیدری و همکاران، ۱۳۸۶).
واژه کیفیت زندگی و یا به طور اختصاصی تر کیفیت زندگی مرتبط با سلامت، اشاره به ابعاد جسمی، روانی واجتماعی سلامت دارد که توسط تجربیات، عقاید، انتظارات و درک بیمار تحت تأثیر قرار میگیرد. هر کدام از این حوزه ها از دو بعد میتواند اندازه گیری شود: ارزیابی عینی عملکرد و یا وضعیت سلامت و درک ذهنی از سلامت. اگرچه بعد عینی در تعریف درجه سلامتی بیمار مهم میباشد، اما درک ذهنی و انتظار از وضعیت سلامت و توانایی تطابق با محدودیت ها و ناتوانی ها می توان تأثیر زیادی بر درک فرد از سلامت و رضایت از زندگی داشته باشد، دو فرد با وضعیت سلامتی مشابه ممکن است کیفیت زندگی متفاوتی داشته باشند (تستا و سیمونسون، ۱۹۹۸).