دربارۀمنشأ پیدایش فرزند از ناحیه پدر، آیات و روایات وجود دارند که به جهت اختصار فقط به ذکر آیه ۵۴ سوره فرقان که در آن منشأ پیدایش انسان و ملاک نسب، با تعبیر زیبا بیان شده است، بسنده میکنیم:
«وهو الذی خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و شهرالله»(و اوست کسی که ازآب، بشری آفرید واو را «دارای خویشاوندی» نسبی و دامادی قرارداد…)
در کلمه «الماء» دواحتمال داده شده است:
-
- مطلق آب؛ یعنی منشأ پیدایش اشیای زنده، مطلق آب است.
- نطفه؛ یعنی بشر از نطفه خلق شده است.
احتمال اخیر را آیه «انّا خلقنا الانسان من نطفه امشاج…»[۶۳] تأیید میکند. [۶۴]چرا که سیاق آیه هم به همین اشعار دارد. در هر صورت، در این آیه، نکته بسیار ظریف وجود دارد و آن اینکه نسب و صهر با تعبیر جعل که به معنای برگرداندن و تغییر دادن چیزی بر یک حالت خاص است، بر بشر مترتب شده است که از تفریع آن بر «خلق من الماء بشرا» برداشت میشود. [۶۵]که همان بشر خلق شده از آب، دارای نسب است و نسب وی اعتبار و حالت تغییر یافته از آب «نطفه» است و از غیر آن نشأت نمیگیرد، برداشتی که همان برداشت عرفی از نسب است که منشأ نسب را پیدایش و تکون از آب «نطفه» میداند.
نتیجه اینکه نسب از ناحیه پدر، عرفاً و لغتاً رابطهای است اعتباری که از پیدایش فرزند از اسپرم و نطفه انسان دیگر انتزاع میشود.
بند دوم. چگونگی انتساب طفل به مادر
پیشتر بیان شد که نسب از اعتبارات نفس الامری است که دارای منشأ اعتبار واقعی و حقیقی است که این امر اعتباری(نسب) از این منشأ اعتبار میشود و به عبارت روشنتر خردمندان و قانونگذاران در مقابل این منشأاعتبار، ناگزیر از اعتبار رابطه نسبی هستند.
مطلب دیگر اینکه، مادر بر خلاف پدر که فقط از نظر ژنتیک و بیولوژیک با فرزند خود رابطه طبیعی و خونی دارد،هم از نظر بیولوژیک از طریق تخمک و هم از نظر فیزیولوژیک از طریق نگهداری کودک در رحم خود با فرزند خویش رابطه طبیعی دارد. به گونهای که از انتساب بچه، چه از لحاظ طبیعی و ژنتیکی و چه از لحاظ اخلاقی و عرف و عادت به حساب اسپرم و تخمک نمیتوان چشم پوشید، از سوی دیگر نمیتوان از تعلق و وابستگی طفل به کسی که ماهها در درون رحم او و همچون جزئی از پیکر او رشد کرده و شکل گرفته صرفِنظر کرد.
حال سؤال این است که آیا عرف، تکون یک انسان از اسپرم مرد و تخمک زن را منشأ اعتبار رابطه نسبی میداند و یا پرورش جنین در رحم زن و تولد از او و یا هر دو را منشأ اعتبار میکند؟ به عبارت دیگر آیا هر دو امر واقعی و نفس الامری میتوانند منشأ اعتبار باشد یا نه؟
بر همین اساس در چگونگی انتساب فرزند به مادر، نظریههای متعددی ارائه شده است:
۱- ولادت، ملاک انتساب طفل به مادر است.
۲- تکون، ملاک انتساب طفل به مادر است.
۳- مادر دارنده دو عامل ولادت و تکون با هم است.
۴- ولادت، ملاک انتساب طفل به مادر است
این دسته از فقها در اثبات نظریه خود چنین بیان میکنند:
«اساساً در زمان نزول آیات و صدور روایات مردم به اطلاعات جدید پزشکی که کودک، حاصل لقاح اسپرم و تخمک است آگاهی نداشتند و رحم زن را ظرف رشد جنین میپنداشتند، و با وجود این، زن صاحب رحم را مادر میدانستند. این نشان میدهد که مبنای داوری آن ها زاییدن بوده است؛ یعنی زنی که کودک را زایمان میکرد، او را مادر میدانستند و قانونگذار اسلام نیز این عرف را تحت شرایطی امضاء کرد» [۶۶]به عبارت دیگر موضوعاتی که در لسان شرع گفته شده منزل بر متفاهم عرفی است و در هر موردی اگر نظر شارع مقدس بر خلاف آن باشد تصریح به آن میکند و در این مورد که صاحب تخمک مادر است صراحتی در بین نیست و از آیه «إن امهاتهم الا اللاتی ولدنهم»[۶۷]استفاده میشود که تمام موضوع، پرورش در رحم است[۶۸]این گروه برای تأیید نظریه خود به آیات چندی استدلال میکنند در کلمات بعضی از بزرگان فقها آمده است:
«فان الام هی المرأه التی تلد الولد کما هو مقتضی قوله تعالی:الذین یظاهرون منکم من نسائهم ما هن امهاتهم أن امهاتهم الا اللائی ولدنهم[۶۹]در این آیه شریفه مادر به طور مطلق و به صیغه حصر کسی است که فرزند را زاده است و حصر در اینجا، اگر چه اضافی است و در رد کسانی است که با «ظهار» زنانشان را مادرشان میپنداشتند، اما در اصول ثابت شده که مورد، مخصص یا مقید نیست و نزد عقلا ظهور کلام ملاک اعتبار است.
حال این سؤال مطرح میشود که آیا مخصص نبودن مورد در آیه ظهار، میتواند دلیلی برای تمسک به اطلاق باشد؟ به نظر میرسد که تمسک به اطلاق تنها در جایی روا است که متکلم در مقام بیان تمام قیود و شرایط باشد تا «عدم البیان فی مقام البیان» دلیلی بر اطلاق باشد.
آیات استنادی دیگر، آیات زیر است:
«و وصینا الانسان احسانا حملته امه کرها و وضعته کرها»[۷۰] (و انسان را نسبت به پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنیا آورد)
«وصینا الانسان بوالدیه حملته امه وهنا علی وهن»[۷۱] (و انسان را دربارۀ پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش به او باردار شد، سستی بر روی سستی)
چگونگی استدلال این گروه به آیات مذبور این است که خداوند مادر را چنین توصیف میکند: مادر است که حمل و زایمان میکند و رنج و مشقت بارداری و سستی آن را تحمل میکند. پس مفهوم مخالف آن این میشود که اگر زنی حمل نکند و نزاید و مشقتهای حمل را تحمل نکند او مادر نیست.
ازمیان فقها بعضی معیار لحوق و عدم لحوق فرزند را به زن ولادت یا عدم ولادت دانستهاند؛ و درقضیه مواقعه مرد با همسرش و مساحقه او(زن) با کنیز و حمل برداشتن کنیز میگویند: بچه قطعاً به همسر مرد ملحق نمیشود؛ زیرا از او متولد نشده است[۷۲]و بعضی دیگر صاحب رحم را مادر تلقی میکنند و چنین استدلال میکنند: