سود، برآوردی است که حسابداری از تغییر ثروت سهام داران طی سال مالی به عمل میآورد. در حالی که بازده، برآوردی است که بازار از میزان تغییر ثروت سهام داران طی سالی مالی به دست میدهد. از این منظر، هرچند سود و بازده هر دو معیاری برای سنجش یک موضوع مشابه، یعنی میزان تغییر در ثروت سهامداران هستند، اما تفاوتهایی نیز بین آن ها وجود دارد. یک تفاوت مهم، نحوه برخورد آن ها با آثار رویدادهایی است که دامنه تأثیر آن ها دوره های آینده را نیز در بر میگیرد (گریگوریو و اسکرات[۶۲]،۲۰۰۷). همانطور که در فرضیه بازار کارا مطرح میشود، قیمت و بازده سهام منعکس کننده تمام اخبار و اطلاعات موجود است. به بیان دیگر، بازده سهام منعکس کننده هم اخبار خوب و هم اخبار ناخوشایند میباشد. تمام اخبار و اطلاعات موجود بدون این که تفاوتی بین آن ها وجود داشته باشد، در بازده سهام منعکس میشوند. این در حالی است که در محاسبه و گزارش سود حسابداری، درجات بالاتری از قابلیت اتکا برای شناسایی سودها و اخبار خوشایند در برابر زیانها و اخبار ناخوشایند لازم است (باسو، ۱۹۹۷). تفاوتی که بین سود و بازده از لحاظ انعکاس آثار رویدادهای مختلف به شرح پیشگفته وجود دارد، زمینه مناسبی را برای سنجش محافظه کاری فراهم میآورد. زیانها و اخبار ناخوشایند، هم در سود و هم در بازده دوره جاری منعکس میشوند، در حالیکه برخی افزایشها در ارزش دارایی ها و برخی درآمدها بدون انعکاس در سود حسابداری، فقط در بازده منعکس میشوند. سود حسابداری، شناسایی این درآمدها یا افزایشها را به دوره های آینده موکول می کند، در حالی که بازده سهام آثار آن ها را در دوره جاری لحاظ میدارد. برای مثال، اگر یک واحد تجاری پروژهای را با ارزش فعلی خالص مثبت آغاز نماید، قیمت و بازده سهام واحد تجاری به سبب اجرای این پروژه افزایش خواهد یافت، زیرا بازار مطلع شده که ارزش واحد تجاری افزایش یافته است. اما سود حسابداری، هیچگاه ارزش فعلی خالص مثبت این دوره را منعکس نمیسازد.
در مدل باسو (۱۹۹۷)، محافظه کاری به معنای شناسایی و انعکاس سریعتر اخبار ناخوشایند (کاهش ارزش دارایی ها) نسبت به اخبار خوشایند (افزایش ارزش دارایی ها و درآمدها) میباشد. او بازده سهام را به عنوان شاخصی برای تعیین نوع اخبار موجود پیرامون واحد تجاری به کار برد، زیرا بازده سهام، اطلاعاتی را که بازار دریافت کرده، منعکس میسازد و این اطلاعات نه تنها از محل سود حسابداری، بلکه از منابع مختلفی تأمین می شود.
با توجه به توضیحات فوق، میتوان انتظار داشت که بین سود حسابداری و بازدههای منفی در قیاس با بازدههای مثبت، ارتباط قویتری وجود داشته باشد. زیرا سود حسابداری همزمان با بازدههای منفی، اخبار ناخوشایند را منعکس میسازد، ولی برخلاف بازدههای مثبت، شناسایی و انعکاس اخبار خوشایند را تا حدی به دوره های آینده موکول می کند. باسو (۱۹۹۷) برای آزمون این فرضیه، مدل ذیل را به کار برد:
E: سود قبل از اقلام غیرمترقبه، P : ارزش بازار سرمایه در ابتدای دوره، R: بازده سالانه سهام و DR: اگر بازده سالانه منفی باشد، مقدار آن برابر یک و در غیر این صورت، صفر منظور می شود.
اگر مقدار صفر برای آن منظور شود، رابطه (۲-۱) معادل خواهد بود با:
و اگر مقدار یک برای آن منظور شود، رابطه (۲-۱) تبدیل خواهد شد به:
پاسخ و واکنش سود به بازده مثبت را اندازه گیری می کند =
پاسخ و واکنش سود به بازده منفی را اندازه گیری می کند=
محافظه کاری یعنی این که یا به عبارت دیگر، باشد.
باسو، را پاسخ یا واکنش نامتقارن سود مینامد. ضرایب حاصل از این مدل، نشانگر میانگین تفاوت در سرعت شناسایی سودها در برابر زیانها هستند برای محاسبه ضرایب، این مدل در بازه زمانی ۱۹۶۳ تا ۱۹۹۰ به سه شکل تخمین زده شده است: برای مجموع مشاهدها (سال شرکتها)، برای هر سال و برای هر شرکت. باسو (۱۹۹۷) نشان داد که در هریک از تخمینهای فوق، به صورت معنیداری مثبت و نشانگر وجود محافظه کاری است. پس از باسو (۱۹۹۷)، دیگر پژوهشگران نیز از این مدل استفاده کردند. به رغم کاربرد گسترده مدل باسو، انتقاداتی بر مدل او وارد شده است که در ادامه به مرور آن ها میپردازیم. رویچوداری و واتز (۲۰۰۷)، بیان میدارند که به کارگیری سودها و بازدههای سالانه برای تخمین مدل باسو (۱۹۹۷) سبب می شود تا آثار پیوسته، مستمر و انباشتهی محافظه کاری مغفول واقع شود و یک اندازه گیری ناپیوسته از آن انجام گیرد. آن ها پیشنهاد میکنند که برای حل این مشکل، به جای سود حسابداری از نسبت ارزش بازار خالص دارایی های تفکیکپذیر به ارزش دفتری خالص دارایی های تفکیک پذیر استفاده شود. از آن جا که این پیشنهاد در عمل قابل اجرا نیست، رویچوداری و واتز (۲۰۰۷) به استفاده از نسبت ارزش بازار خالص دارایی ها به ارزش دفتری آن ها روی آوردند.
از منظر گریگوریو و اسکرات (۲۰۰۷) به کارگیری حسابداری تعهدی زمینه را برای اِعمال محافظه کاری فراهم میآورد. برای مثال، کاربرد محافظه کاری ایجاب می کند که برای موجودی کالا یا سرمایه گذاریها، ذخیره و زیان کاهش ارزش شناسایی شود. هر چند شناسایی این گونه زیانها و ذخایر مرتبط با آن ها سبب کاهش سود حسابداری میگردد، اما تأثیری بر جریانهای نقدی ندارد. پس به صورت طبیعی اقلام و جریانهای نقدی نباید از اعمال محافظه کاری تأثیر پذیرند. با این توضیحات، منطقی است که فرض کنیم در صورت استفاده از جریانهای نقدی در مدل باسو (۱۹۹۷)، نباید ضرایبی به بزرگی و معنیداری ضرایبی که در صورت استفاده از سود یا اقلام تعهدی حاصل میشوند، به دست آید. گریگوریو و اسکرات (۲۰۰۷) با به کارگیری جریانهای نقدی برای تخمین مدل باسو (۱۹۹۷) و مشاهده ضرایب معنیدار، استدلال میکنند که ممکن است مدل باسو (۱۹۹۷) نشان دهنده وجود محافظه کاری باشد، در حالی که در واقع چنین نیست. بررسی آن ها نشان میدهد که این امر ممکن است به خاطر تأثیر بازدههای کوچک و نزدیک به صفر باشد. به همین دلیل، آن ها توصیه میکنند که در صورت وجود چنین بازدههایی، از آن ها برای تخمین مدل باسو (۱۹۹۷) استفاده نشود.