۲-۳-۲٫ تعریف روانشناسی مثبت گرا
ویلیام کامپتون[۳۸] درکتاب مقدمات روانشناسی مثبت گرا این رشته را چنین تعریف کردهاست “به زبان عام روانشناسی مثبت گرا، نظریه ها، پژوهش ها و فنون مداخله ای روانشناسی را به منظور شناخت اجزای رفتار رضایت بخش سازگارانه، خلاقانه و عاطفی آدمی به کار میگیرد” (کامپتون، ۲۰۰۵ ، به نقل از براتی سده، ۱۳۸۸؛ ۳۲). پترسون (۲۰۰۶) روانشناسی مثبت گرا را مطالعه علمی امور درست زندگی از تولد تا مرگ و توفقگاه های بین این دو میداند. شلدون و کینگ این رشته را مطالعه علمی فضایل و نقاط قوت (توانمندی های) افراد عادی تعریف میکند (شلدون و کینگ[۳۹]، ۲۰۰۱؛ ۲۱۶). گیبل و هایت (۲۰۰۵) روانشناسی مثبت را مطالعه شرایط و فرآیندهای دخیل در شکوفایی با عملکرد بهینه افراد، گروه ها و نهادها می دانند. از سوی دیگر، شلدون، فردریکسون، راسوند، سیکسنزنت میهالی و هایت (۲۰۰۰) روانشناسی مثبت گرا را از دیدگاه دیگر تعریف میکند “مطالعه علمی کارکردهای بهینه آدمی به کشف و ارتقاء عواملی که به افراد، اجتماعات محلی و جوامع بزرگ اجازه میدهد تا به رشد و شکوفایی دست یابند” (براتی سده، ۱۳۸۸؛ ۳۲). سلیگمن و سیکسزنت میهالی در مورد هدف روانشناسی مثبت گرا می نویسد هدف روانشناسی مثبت گرا آغاز تغییر در نوع پرداخت روانشناسی، از اشتغال خاطر صرف به بدترین امور در زندگی به پرداختن به شرایط مثبت است (سلیگمن و میهالی، ۲۰۰۰؛۷). داک ورث، استین و سلیگمن روانشناسی مثبت را در مقاله ای جامع در نخستین مجله سالنامه روانشناسی بالینی این چنین تعریف کردهاند “مطالعه علمی تجربه های مثبت و صفات فردی مثبت و نهادهایی است که رشد آن ها را تسهیل میکنند” (براتی سده، ۱۳۸۸ ؛۳۲). بدین ترتیب می توان روانشناسی مثبت را، مطالعه ی علمی تجارب و عواطف مثبت آدمی، توانمندی ها و فضیلت های شخصی، خشنودها و شادکامی[۴۰] آدمیان تعریف کرد.
۳-۳-۲٫ ضرورت وجود روانشناسی مثبت گرا
سلیگمن و میهالی (۲۰۰۰) بیان کردند که تا قبل از جنگ جهانی دوم روانشناسی سه هدف مجزا داشت:
الف) درمان بیماری های روانی ب) ساختن زندگی بارور و رضایت بخش برای همکاران ج) شناخت و پرورش استعدادهای بالا.
بعد از جنگ جهانی دوم، دو هدف از این اهداف سه گانه روانشناسی به دلایلی مورد غفلت قرار گرفت و کل رسالت روانشناسان محدود و معطوف به هدف اول یعنی درمان بیماران روانی شد. سلیگمن و سایر روانشناسان دو هدف عمده را برای این دلیل بیان کردند: ۱) وقوع جنگ جهانی دوم و خیل بی شمار افراد نیازمند دریافت خدمات روانشناختی ۲) تأسیس مؤسسه ملی سلامت روان در امریکا و بودجه های هنگفتی که این مؤسسه برای پژوهش و فعالیت های مرتبط با بیماری های روانی اختصاص داد (سلیگمن، ۲۰۰۳؛ ۱۲۶).
موضوع غفلت روانشناسی و روانشناسان از اهداف و رسالت های دیگر خود در گذشته نیز مورد مخالفت روانشناسان بزرگ بویژه روانشناسان انسانگرا قرار گرفته بود. در این زمینه می توان به دیدگاه کارل راجرز و آبراهام مزلو اشاره کرد. این روانشناسان بر این باور بودند که روانشناسی در کنار پرداختن به موضوعات منفی و مشکلات افراد باید به وجوه مثبت آنان هم توجه داشته باشد. مفهوم اشخاص دارای کارکرد کامل[۴۱] در نظریه راجرز یا افراد خودشکوفا در دیدگاه مزلو از جمله مفهوم سازی های مرتبط با دید مثبت به آدمی نزد این دو متفکر روانشناس هستند. مزلو به ویژه به غفلت از وجه مثبت انسان در کتاب انگیزش و شخصیت می نویسد “علم روانشناسی بیشتر در نگاه منفی به آدمی، موفق بوده تا نگاه مثبت به او. این علم در مورد کمبودهای انسان، بیماری های او و نقاط ضعفش مطالب زیادی را بر ما عیان کرده ولی از استعدادهای بالقوه آدمی، فضیلت ها و اهداف قابل حصولش با توان های روانشناختی بالایش چیزی نگفته است” (براتی سده، ۱۳۸۸ ؛۳۳).
روانشناسی مثبت به صورت استعاره ای می خواست انسان منفی یک را به صفر تبدیل کند ولی نمی گفت چگونه این انسان را از صفر به مثبت یک برسانیم. یا همان طوری که شلین (۱۹۵۶) ذکر میکند در گذشته سلامت روان یک مفهوم مازاد بوده اما امروزه بر عکس نیاز داریم به جای اینکه فقط بگوییم “کاهش اضطراب، کاهش افسردگی و …” بگوییم “چه کاری شخص میتواند انجام دهد” هنگامی که به سلامتی دست پیدا کرد (سلیگمن و میهالی، ۲۰۰۰؛۸).
از اواخر دهه ۱۹۹۰ و به طور مشخص از سال ۱۹۹۸ که سلیگمن رئیس انجمن روانشناسی امریکا شد. توجه به اهداف مورد غفلت روانشناسی معطوف شد. برای تحقق بخشیدن به این اهداف بود که روانشناسی مثبت بر مبنای اصول و مفروضه های تازه ای در کانون مطالعات علمی قرار گرفت.
۴-۳-۲٫ رفتار سازمانی مثبت
اگرچه اهمیت و ارزش مثبت گرایی[۴۲] سال های زیادی است که پذیرفته شده است، اما در سال های اخیر، مثبت گرایی یک حوزه مورد توجه برای تئوری سازی، تحقیق و کاربرد در روانشناسی و اکنون رفتار سازمانی قرار گرفته شده است.