نویسندگان نخستین تئوری نمایندگی (اسپنس و زکائوسر، ۱۹۷۱) سعی در معرفی الگوی اساسی تئوری نمایندگی کردهاند. تئوری نمایندگی با این فرض آغاز می شود که مردم در راستای منافع شخصی خود فعالیت میکنند و دربرگیرنده این موضوع است که تحت شرایط عادی، اهداف، منافع و خطرات دو طرف (مالک و نماینده) یکسان نیست. این تئوری بیان می کند وقتی که مدیر صد در صد سهام شرکت را در تملک ندارد، تضادی پنهان بین سهامداران و مدیر، اجتناب ناپذیر است.
این امر موجب مشکلات نمایندگی متعددی میگردد همانند: تضاد منافع بین سهامدار و مدیر، خطرات اخلاقی، عدم اطمینان و شراکت ریسک (نمازی، ۱۳۸۴)، عدم تقارن اطلاعاتی بین سهامدار و مدیر و اتخاذ تصمیمات نامطلوب (جنسن و مکلینگ، ۱۹۷۶). یکی از راه حلهای مشکل نمایندگی، استقرار شیوه های مناسب حاکمیت شرکتی است. شلیفر و ویشنی (۱۹۹۷) حاکمیت شرکتی را بهعنوان راهی تعریف نمودند که تأمینکنندگان مالی شرکت از دریافت بازده در قبال سرمایه گذاری خود، اطمینان مییابند. گیلان و استارکس (۱۹۹۸) حاکمیت شرکتی را بهعنوان سیستمی از قوانین، قواعد و عوامل تعریف نمودند که عملیات شرکت را کنترل می کند.
لویت[۴۵] (۱۹۹۹) نیز حاکمیت شرکتی را اینچنین تعریف نمود: پیوند بین مدیریت شرکت، مدیران و سیستم گزارشگری مالی آن. سازمان همکاری و توسعه اقتصادی، حاکمیت شرکتی را به این ترتیب تعریف کردهاست: مجموعه ای از روابط بین مدیریت، هیئت مدیره، سهامداران و سایر ذینفعان شرکت. حاکمیت شرکتی همچنین ساختاری را فراهم میآورد که از طریق آن اهداف شرکت تدوین و ابزارهای دستیابی به این اهداف و همچنین نحوه نظارت بر عملکرد مدیران معلوم میگردد. حاکمیت شرکتی مطلوب باید برای هیئت مدیره و مدیریت، انگیزه های مناسبی ایجاد کند تا اهدافی را که به نفع شرکت و سهامداران آن است دنبال نمایند و همچنین نظارت مؤثر و کارآمد را تسهیل کند. وجود یک سیستم حاکمیت شرکتی کارآمد و مؤثر درون یک شرکت و در کل یک اقتصاد، کمک می کند تا درجهای از اعتماد فراهم آید که برای عملکرد مناسب یک اقتصاد باز لازم است. از منظر صنعت بورس اوراق بهادار، حاکمیت شرکتی شیوهای برای هدایت و اداره فعالیتهای شرکت توسط هیئت مدیره و مدیریت ارشد میباشد. این شیوه می تواند بر نحوه عمل هیئت مدیره در موارد ذیل تأثیر داشته باشد:
-
- تدوین اهداف شرکت؛
-
- انجام کسب و کار روزانه؛
-
- انجام مسئولیت پاسخگویی در قبال سهامداران و توجه به منافع سایر ذینفعان؛
-
- هم راستا کردن فعالیتها و رفتارهای شرکتی با این توقع عمومی که بورس ها به شیوه های درست و ایمن و هماهنگ با قوانین و مقررات لازم الاجرا عمل خواهند کرد؛ و
- حمایت از منافع سرمایه گذاران (آیین نامه نظام راهبری شرکتی، ۱۳۸۶).
سازوکارهای حاکمیت شرکتی بر اطلاعات افشا شده توسط شرکت برای سهامداران آن اثرمیگذارند واحتمال عدم افشای کامل و مطلوب اطلاعات و افشای اطلاعات کم اعتبار را میکاهند (کانگرتنام[۴۶] و همکاران، ۲۰۰۷).
از منظر بینالمللی، حاکمیت شرکتی به صورت مجموعه سازوکارهایی است که منفعت شخصی مدیران شرکت در تصمیم گیری برای حداکثر کردن ارزش شرکت برای مالکان را در پی خواهد داشت (دنیس و مککونل[۴۷]، ۲۰۰۳).
راهبری مناسب، موجبات افشا و گزارشگری بموقع توسط شرکتها را فراهم می کند. هدف حاکمیت شرکتی، حصول اطمینان از عدم وقوع رفتار فرصتطلبانه است که از طریق کاهش مشکلات نمایندگی و اطلاعات نامتقارن بالقوه بین نماینده (مدیر) و ذینفعان مختلف (سهامداران، اعتباردهندگان و غیره)، تحقق مییابد. کاهش این گونه مشکلات، باعث افزایش رغبت سهامداران به معامله در این بازارها و افزایش نقدشوندگی سهام در بازار میگردد (جرالد[۴۸] و همکاران، ۲۰۰۶).
کمیت، کیفیت و بموقع بودن اطلاعات افشا شده از سوی راهبران شرکت، یکی از مهمترین ابزارهای تصمیم گیری از سوی سرمایه گذاران است. زمانی که اطلاعات از طریق راهبران شرکت به عموم عرضه میگردد، این اطلاعات توسط معاملهگران، سرمایه گذاران و تحلیلگران بررسی و تجزیه و تحلیل میگردد و بر این اساس، نسبت به خرید و فروش سهام شرکتها تصمیم گیری می نمایند. نحوه برخورد سرمایه گذاران با این اطلاعات و تصمیمات آن ها، حجم عرضه و تقاضا یا به نوعی عمق بازار و قیمت های پیشنهادی جهت خرید و فروش را شکل میدهد. به عبارتی، نظام راهبری شرکتی منسجم و ساختار یافته، از طریق ارتقای سطح کیفی اطلاعات و شفافیت نقش مهمی در جهت دهی تصمیمات سرمایه گذاران و بازیگران بازار سرمایه داشته و موجبات ایجاد بازارهای سرمایه ای با نقدشوندگی و عمق بالا را فراهم می آورد (کاشانیپور و همکاران، ۱۳۸۹). شکل شماره ۲-۱ توسط هرمانسون و ریتنبرگ[۴۹] (۲۰۰۳) در مورد اجزای درگیر در حاکمیت شرکتی ارائه شده است.
در عمل چهار اصل برای یک نظام راهبری مطبوع، وجود دارد که عبارتند از:
۱) شفافیت؛
۲) پاسخگویی؛
۳) مسئولیت پذیری؛
۴) بی طرفی (آراس و کروثر[۵۰] ، ۲۰۰۸).
شکل ۲-۱٫ اجزای درگیر در حاکمیت شرکتی
۲-۳- نظامهای حاکمیت شرکتی
حاکمیت شرکتی در هر کشور تابعی از متغیرهای درونی و بیرونی است. عناصر درونی شامل ساختار مالکیت، وضعیت اقتصادی، نظام قانونی (مقرراتی)، سیاستهای دولت و فرهنگ جامعه است. عناصر بیرونی به تعامل و روابط اقتصادی با سایر کشورها مثل جریان ورود و خروج سرمایه و شرایط اقتصاد جهانی مربوط میشود (بدری، ۱۳۸۷). مؤسسه استاندارد اند پورز[۵۱] در گزارشی بهروشنی بیان کرده هیچ الگویی از حاکمیت شرکتی وجود ندارد که بتوان برای همه شرکتها و در همه کشورها به طور یکسان به کار برد. با این حال، دو الگو از حاکمیت شرکتی بسیار متداول است که بهنوعی دو سر طیفِ نظامهای حاکمیت شرکتی موجود محسوب میشوند (حساسیگانه، ۱۳۹۱). در عمل، نظام حاکمیت شرکتی بیشتر کشورها ترکیبی از هر دو نوع نظام است و برخی ویژگیها در هر دو نظام همپوشانی دارد (آزاد و بختیاری، ۱۳۸۸). در یک طبقهبندی اجمالی، نظامهای حاکمیت شرکتی بهشرح زیر طبقهبندی میشود: