پژوهش انجامشده توسط براون[۶] (۱۹۸۸) نشان داد که مدیران به منظور افزایش دقت پیشبینیها از اقلام تعهدی به عنوان ابزاری جهت راست نمایی پیشبینیها استفاده میکنند. نتایج پژوهشهای انجامشده توسط راگرس و همکاران[۷] (۲۰۰۵) و گانگ و همکاران[۸] (۲۰۰۹) نیز بیانگر وجود ارتباط مستقیم و معنیدار بین اقلام تعهدی و خطای سود پیشبینی شده به وسیله مدیران است. از آنجایی که هم پیشبینی سود و هم ایجاد اقلام تعهدی هردو دربردارنده درجه زیادی از ذهنگرایی مدیریت است، اشتباهات موجود در برآوردهای تجاری مدیریت به احتمال زیادی هم در پیشبینی سود و هم در اقلام تعهدی آشکار میگردد. ارتباط مثبت بین خطای سود پیشبینی شده به وسیله مدیران و اقلام تعهدی تا زمانی وجود دارد که دو شرط حفظ شود: اولاً در محیط عملیاتی عدم اطمینان وجود داشته باشد تا جایی که مدیران به طور اجتنابناپذیری خطاهایی در برآورد چشمانداز تجاری شرکت مرتکب شوند. ثانیاًً، مدیران در خصوص انتقال این برآوردهای ذهنی درباره چشمانداز تجاری از طریق اقلام تعهدی و سود پیشبینی شده، دارای انعطاف باشند. به عبارت دیگر، این انعطافپذیری به مدیران امکان میدهد که رویههای حسابداری را به منظور رسیدن به آستانههای سود، انتخاب کنند. بنابرین، تفاوت در عدم اطمینان عملیاتی و انعطافپذیری گزارشگری مدیریت دارای آثار قابل پیشبینی بر ارتباط بین خطای پیشبینی سود و اقلام تعهدی بود (گُنگ و همکاران، ۲۰۰۹). به نظر چانگ و همکاران[۹] (۲۰۰۸) اطلاعات مربوط به پیشبینیهای مدیران نقش مهمی در کاهش عدم تقارن اطلاعاتی موجود بین مدیران و سرمایهگذاران بازی میکند. این نتیجه حاکی از آن است که سود پیشبینی شده توسط شرکتها دارای محتوای اطلاعاتی و کارایی بوده و از این جهت اهمیت پیشبینی سود حسابداری به دلیل نقش و تأثیر آن در تصمیمگیریهای استفاده کنندگان به ویژه سرمایهگذاران بارزتر میشود.
باید توجه داشت که افراد در جامعه به طور ذاتی درصدد افزایش منافع شخصی خود هستند و مدیران نیز از این قاعده مستثنی نبوده و علاقه مند که در راستای حداکثر کردن منافع شخصی و تثبیت موقعیت شغلی خود، تصویر مطلوبی از وضعیت مالی واحد تجاری به سهامداران و سایر افراد ذینفع ارائه نمایند. مشکل اینجا است که در برخی موارد الزاماًً افزایش ثروت مدیران در راستای افزایش منافع سایر ذینفعان از جمله سهامداران نیست. در حقیقت این امر بیانگر عدم همسویی میان منافع مدیران و سایر گروههای ذینفع در واحد تجاری میباشد. لذا با در نظر گرفتن تئوری تضاد منافع میان مدیران و مالکان، مدیران واحدهای تجاری میتوانند از انگیزه لازم برای مدیریت سود به منظور حداکثر کردن منافع خود برخوردار باشند. در صورتی که مدیریت سود با اهداف فرصتطلبانه توسط مدیران انجام شود، در آن صورت شرکتهایی که هزینه های نمایندگی بیشتری دارند، مدیریت سود بالایی را نشان خواهند داد. به عبارتی دیگر، میزان مدیریت سود با شدت تضاد نمایندگی رابطه مثبتی دارد؛ اما در صورتی که مدیریت سود در جهت منافع شخصی مدیران نباشد، در آن صورت انتظار می رود که شرکتهای دارای هزینه های نمایندگی بالا، از مدیریت سود پایینی برخوردار باشند، به خاطر اینکه مدیران مدیریت سود را در جهت منافع شخصی خود انجام نمیدهند (پرنسیت[۱۰] و همکاران، ۲۰۰۸).
بر اساس مطالعات انجام گرفته مهمترین انگیزه های مدیریت سود عبارتاند از انگیزه های پاداش، انگیزه های سیاسی، انگیزه های قرارداد بدهی (واتس و زیمرمن[۱۱]، ۱۹۸۶)، انگیزه های مالیاتی (پورحیدری و افلاطونی، ۱۳۸۵) و تغییر مدیریت (ولز[۱۲]، ۲۰۰۲؛ گادفری[۱۳] و همکاران، ۲۰۰۳؛ ویلسون و وانگ[۱۴]، ۲۰۱۰).
هنگامی که شرکتها دچار تغییر مدیریت میشوند، احتمالاً مدیریت جدید شرکت به گزارش زیان بیشتر یا کمتر نشان دادن سود، تمایل نشان میدهد؛ زیرا یکی از دلایل اصلی تغییر مدیریت قبلی عملکرد ضعیف شرکت بوده است و با مبادرت به چنین عملی اوضاع برای مدیر جدید تغییر چندانی ن کرد. مدیریت جدید با اقداماتی نظیر تهاتر داراییها، انتقال درآمدها و سود به سنوات آتی، شناسایی هزینه های مرتبط با سالهای آتی، دستکاری اقلام تعهدی اختیاری و غیره، سود سال جاری را کاهش و احتمال گزارشگری سود در آینده را افزایش میدهد. در سال تغییر مدیریت به منظور پایین آوردن مبنای مقایسهای سال بعد از تغییر، نسبت دادن عملکرد ضعیف به مدیران پیشین و سرزنش آن ها، مدیریت منفی سود قابل پیشبینی است. در سال بعد از تغییر مدیریت با توجه به این موضوع که قراردادهای پاداش و حقالزحمه با توجه به عملکرد سال بعد از تغییر مدنظر قرار میگیرد؛ مدیریت افزایشی سود رخ میدهد که اصطلاحاً به این پدیده «شستشوی سود[۱۵]» میگویند.
از جمله عوامل مؤثر بر دقت پیشبینی سود اندازه شرکت، رشد شرکت، نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار حقوق صاحبان سهام، افق پیشبینی، بحران مالی و عملکرد مالی شرکت میباشد. شرکتهایی که اندازه بزرگتری دارند نسبت به شرکتهایی که اندازه آن کوچکتر است، پیشبینی سود دقیقتری دارند، زیرا شرکتهای بزرگتر کنترل بیشتری بر ساز و کارهای بازار دارند. شرکتهای بزرگتر نسبت به نوسانهای اقتصادی از شکنندگی و حساسیت کمتری برخوردار هستند؛ ولی معمولاً شرکتهای کوچکتر نسبت به تغییرات شرایط اقتصادی محیطی از شکنندگی بیشتری برخوردارند، بنابرین انتظار می رود سود پیشبینی شده شرکتهای کوچکتر نسبت به شرکتهای بزرگتر از دقت کمتری برخوردار باشد. هم چنین از آن جایی که اندازه شرکت به میزان قابلملاحظهای به اقلام تعهدی اختیاری مربوط است و شرکتهایی که از نظر اندازه بزرگ هستند با دقت بیشتری توسط سرمایهگذاران و تحلیل گران مالی دنبال میشوند، در نتیجه مدیران آن ها انگیزه بیشتری برای اجتناب از اشتباهات بزرگ در پیشبینی سود از طریق دستکاری اقلام تعهدی اختیاری دارند.
یکی از معیارهای رشد شرکت، تغییرات فروش است که تابع محیط عملیاتی شرکتها میباشد. این محیط سرشار از نوسان است. با در نظر گرفتن این نوسانها و عدم اطمینان در محیط عملیاتی شرکتها، فروش دچار نوسان شده و پیشبینیهای مدیران نیز تحت تأثیر قرار میگیرد.
معمولاً آخرین پیشبینی سود هر سهم نسبت به اولین پیشبینی دارای انحراف کمتری با سود واقعی است؛ بنابرین هرچه فاصله زمانی بین روز پیشبینی و روز گزارش سود کمتر باشد دقت پیشبینی سود افزایش مییابد.
نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار حقوق صاحبان سهام بیانگر فرصت رشد در عملیات شرکت میباشد. ارزش شرکتهای دارای رشد بالا به طور گسترده به جریانهای نقدی مورد انتظار آتی بستگی دارد و همزمان خطای پیشبینی سود نیز با قابلیت رشد شرکت افزایش مییابد، زیرا فرصتهای رشد بلندمدت بر اقلام تعهدی اختیاری اثر دارد.
مدیران شرکتهایی که دارای بحران مالی هستند از انگیزه بیشتری جهت فراهم ساختن پیشبینیهای خوشبینانه به منظور برآورده ساختن انتظارات بازار نسبت به سود برخوردارند.
مدیران شرکتهایی که دارای مشکلات مالی و عملکرد مالی ضعیف هستند به منظور انعکاس مناسب عملیات شرکت اقدام به پیشبینیهای خوشبینانه سود میکنند.