در سطح اطلاعات مدیریت، تغییرات عمده ای صورت میگیرد . این سطح داده های کمی خلاصه شده را در بر میگیرد که گروهبندی ، ذخیره ، پالایش، و سازماندهی شده اند تا بتواند معنی دار شوند. این داده ها هم دانش را نشان نمی دهند؛ آن ها نشانگر آغاز مدیریت اطلاعات هستند(ابطحی و صلواتی،۱۳۸۵،ص:۶).
شکل شماره ۲-۱ هرم دانش (رادینگ ،۱۳۸۶،ص:۳۷ )
در ادامه حرکت به سوی بالا در سلسله مراتب دانش ، اطلاعات کاملاً خلاصه شده ای که بسیاری آن را اطلاعات دست اول تجاری مینامند ، در سطحی بالاتر از داده های خلاصه شده ( اطلاعات مدیریت ) قرار دارد. اطلاعات دست اول تجاری نتیجه پردازش کامل داده ها و اطلاعات است ، یعنی داده ها و اطلاعات به طور وسیع سازماندهی ، پالایش ، گزینش ، همبسته و تحلیل میشوند .
خلاصه سازی هر چه بیشتر ( انباشت ) اطلاعات اولیه به دانش منجر می شود. دانش را در این حالت می توان بینشهای حاصل از اطلاعات و داده هایی تعریف کرد که میتواند به روش های مختلف و در شرایط گوناگون مؤثر و قابل تقسیم باشد .
دانش بالاترین تجلی اطلاعات است که شامل داده واطلاعات میباشد. دانش اطلاعاتی مرکب از تجارب شخصی، بینش ها، مهارت ها، گمانها و دلایل منطقی شکل گرفته در ذهن افراد میباشد( kebede,2010,p:420).
نهایتاًً رأس هرم دانش ، فرزانگی قرار دارد ( شکل۲-۱) . برای نظریه پردازانی که هرم دانش را تا این نقطه دنبال میکنند،فرزانگی به عنوان انتزاعی ترین و بی زمان ترین دانش مطرح است . برای برخی از نظریه پردازان ، فرزانگی دانشی است که جذب شده وکاملاً به صورت ضمنی در آمده است ، به طوری که خود را تقریباً در هر عمل و تصمیمی متجلی میسازد (رادینگ،۱۳۸۶ ،ص:۳۷-۴۳)
۲-۳) زنجیره دانش[۳۳]
گروه مشاوره دلفی[۳۴] چهار چوبی را به عنوان زنجیره دانش به وجود آورده است که شامل چهار مرحله میباشد:
آگاهی داخلی
آگاهی خارجی
پاسخگویی داخلی
پاسخگویی خارجی
خارجی داخلی
آگاهی
آگاهی داخلی
آگاهی خارجی
پاسخگویی خارجی
پاسخگویی داخلی
پاسخگویی
شکل شماره ۲-۲ زنجیره دانش (رادینگ،۱۳۸۶،ص:۲۶) (Delphi Consulting Group)
دلفی به نتایج نهایی زنجیره دا نش به عنوان توانایی ذاتی سازمان اشاره میکند – یعنی حس ششم که باعث می شود سازمان به تغییرات ، با سرعت و اثربخشی واکنش نشان دهد.
زنجیره دانش نمایانگر چهار مربع است که جریان دانش را نشان میدهد. آن ها با هم ، توانایی سازمان را در توسعۀ آگاهیهای داخلی و خارجی و پاسخگویی در مقابل آن ها نشان میدهند . کار ساده ای نیست . ذاتی بوده و سازمان خودآگاه باشد. کسب توانایی ذاتی به طور تصادفی حاصل نمی شود؛ سازمانهای دارای توانایی ذاتی انگیزه هایی را برای توسعه مهارتها در سرتاسر سازمان و پاداش دهی به دارندگان آن مهارتها به کند و خود در آغاز زنجیره دانش ، یعنی در خودآگاهی درونی مییابد .
پاسخگویی بیرونی کلید موفقیت سازمانی بوده، ممکن است به عنوان هدف دانش سازمانی تلقی شود. در این حالت، سازمان باید بسرعت به آنچه از طریق خودآگاهی بیرونی کشف می شود واکنش نشان دهد. مجاری توزیع کند و چرخه طولانی تولید مانع پاسخگویی بیرونی می شود. سازمان ممکن است بداند بازار چه میخواهد، ولی اگر محصول با سرعت لازم و کافی تحویل نشود، دانش بی فایده خواهد بود. (رادینگ،۱۳۸۶ ،ص:۲۸-۲۶)
۲-۴) کارکردهای دانش
چهار کارکرد عمده دانش که با فرایند دانش مرتبط هستند عبارتند از : بیرونی سازی ، درونی سازی ، میانجی گری و شناخت . کارل فرا پائولو ، معاون گروه دلفی این کارکردها را شرح داده است :
۲-۴-۱) بیرونی سازی : در اختیار گرفتن وذخیره سازی دانش خام را در بر میگیرد . جستجو و مدیریت اطلاعات وسایر تواناییهای تحلیلی و پردازش در این مرحله قرا می گیرند . هدف جمع آوری دانش مشابه و تلفیق آن ها ست .
۲-۴-۲) درونی سازی : فرایند از صافی گذراندن دانش جمع آوری شده جهت استخراج و انتقال اطلاعات مورد علاقه جستجو گران خاصش است . این فرایند در برگیرنده ، انتشار و ارائه پیشرفت دانش میباشد
-
-
- میانجی گری : شبیه درونی سازی است . ولی نیاز به انتقال دانش ضمنی با بهره گرفتن از عناصر میانجی را مورد توجه قرار میدهد . میانجی ها نوعاً انسانها نیستند ،بلکه نظامها و عاملهای خود کاری هستند که فراهم آوردن اطلاعات و تصفیه سازی اضافی را بر مبنای شرح جستجو گر یا منبع دانش به عهده دارند .
-
شناخت
بیرونی سازی درونی سازی
میانجی گری
درونی سازی میانجی گری بیرونی سازی
شناخت
شکل شماره ۲-۳ چهار کارکرد اساسی دانش (رادینگ،۱۳۸۶،ص:۳۱)
-
-
- شناخت : کار برد دانش است . در حالی که نظامهای خودکار نظیر نظامهای خبره یا نظامهای مبتنی بر هوش مصنوعی را می توان در این عرصه به کمک گرفت . شناخت در حیطه فرایند ، دستی باقی می ماند. (، رادینگ ، ۱۳۸۶،ص:۳۲-۳۰)
-
۲-۵) تاریخچه مدیریت دانش
دی ماتیا[۳۵] و اودر[۳۶] (۱۹۹۷) بحث میکنند که مدیریت دانش با دو تغییر اساسی ظهور یافت :
-
-
-
- کوچک سازی
- توسعه تکنولوژی
-
-
کوچک سازی :
در طول دهه ۸۰ میلادی ، کوچک سازی، استراتژی مورد علاقه برای کاهش هزینه ها و افزایش سود بود . کوچک سازی سازمانی پاسخی مشترک به اوضاع اقتصادی و دیگر تأثیرات محیطی آن زمان برای بهبود اثر بخشی سازمانها بود.در راستای کوچک سازی ، زمانی که کارکنان سازمان را ترک میکردند ، دانشی که در طول سالیان در راستای شغلشان کسب کرده بودند را نیز با خود می بردند . در این زمان سازمانها دریافتند که اطلاعات و مهارتهای با ارزش را که طی سالها گرد آوری کردهاند را باید حفظ کنند(Martensson,2000,p:207) . بنابرین همزمان با کوچک سازی ، فعالیتها ی در راستای مدیریت دانش صورت گرفت . این فعالیتها شامل آماده سازی و برنامه ریزی برای نو آوری ، ثبت سیاستها و روشها ، تسهیل ، ارتقاء و حمایت از فعالیتها ی تسهیم دانش ، میباشد و این دستورالعملها در ادبیات مدیریت دانش مشترک هستند و نیاز به ثبت دانش به شکل صریح و رمز گذاری شده را همزمان با حمایت و تشویق تسهیم دانش ضمنی بین افراد، پیشنهاد میدهند (Sitlington & Marshall,2011,p:118).