امروزه بیشتر روان درمانگران تأثیر باورها و تفکر فرد را در ایجاد انواع مسائل روان شناختی مهم می دانند. آن ها معتقدند که بیشتر اختلال ها از جمله افسردگی، برآمده از شناخت های معیوب هستند، به طوری که وقایع به خودی خود تعیین کننده احساسات ما نیستند، بلکه معنایی که به آن ها نسبت میدهیم، نقش تعیین کننده را دارند، به طوری که بیمار شناخت های خود را جدی میگیرد و در نظام فکری،تمایل دارد تجربه های ناخوشایند و نامطلوب زیادی را تجربه کند. سپس این هیجان ها را به عنوان شواهد تأکیدکننده باورهای خود تعبیر و تفسیرمی کند (فریدونی و همکاران،۱۳۹۱) .
همان طوری که می دانید انسان موجودی در جستجوی خلق و فهم معنا در زندگی است، ما اطلاعات را نه به صورت خام بلکه به صورت معناهای مختلف دریافت میکنیم، ما در هر چیزی به دنبال معنا هستیم و زبان ابزار خلق و انتقال این معناهاست، پس زبان میتواند به عنوان یک ابزار بالینی در تغییر معناهای زندگی افراد استفاده شود. به طوری که زبان نه تنها وسیله بیان افکار و احساسات آدمی است بلکه در ساخت و تغییر و نگهداری واقعیت های زندگی آدمی نیز نقشی اساسی بازی میکند. ما به وسیله زبان به طور کلی و با روایت به طور اخص با مفاهیم درونی و دنیای بیرون ارتباط برقرار میکنیم (قاسم زاده، ۱۳۷۹).
در واقع جستجوی راه های جدید درمان اختلالات عاطفی مورد توجه متخصصان بهداشت روانی قرار گرفته است.که یکی از این روشها رویکرد روایت درمانی[۱] است که رویکردی است بی نهایت سودمند و فوق العاده اثر گذار در توجه به باورهای نا کارآمد و تغییر آن ها، برونی کردن و از توان انداختن مشکل، ایجاد توان، نگاه بیرونی به مشکل از زاویه های مختلف و در نهایت خلق تفسیری دگرگون، تألیفی دوباره و نقشه ای متفاوت برای روایت داستان زندگی شخص (وینس لیدو مانک[۲]، ۱۳۹۰).
این پژوهش به بررسی رابطه این دو متغییر پرداخته و در نظر دارد اثر بخشی روایت درمانی بر افسردگی زنان خانه دار را بررسی کند.
۱-۲ بیان مسأله
افسردگی رایج ترین اختلال روانی است و به تازگی روبه افزایش است. اختلال افسردگی به دلیل گسترش و شیوع فراوانی که در میان مراجعان روان پزشکی در روان شناسی دارد، سرماخوردگی روان پزشکی نامیده می شود(سلیگمن[۳]، ۱۳۸۵٫ (خلق افسرده و فقدان علاقه و لذت، از علا یم کلیدی افسردگی بشمار میروند. فرد افسرده ممکن است اظهار کند که احساس غم، یاس، پوچی و بی ارزشی میکند. برای بیمار خلق افسرده غالبا کیفیتی ویژه دارد که با غمگینی معمولی متفاوت است. برخی از بیماران آن را یک درد روحی توان فرسا توصیف میکنند. بیماران افسرده گاهی از ناتوانی برای گریه کردن شکایت میکنند، علامتی که با بهبودی بیماری از بین می رود. تقریبا همه ی بیماران افسرده از کاهش انرژی که منجر به بروز تکمیل تکالیف، اختلال در کار تحصیلی و حرفه ای و کاهش انگیزه برای انجام طرح های تازه می شود، شکایت میکنند (سادوک[۴]،۱۳۸۶).
لطف آبادی (۱۳۷۸) تحقیقات نشان میدهد تعداد افراد افسرده به علت فشارهای ناشی از تغییرات اجتماعی و افزایش بیماریهای جسمانی رو به افزایش است و قرن هاست که افسردگی به عنوان یک مشکل روانی در زندگی بزرگسالان شناخته شده است.شمار فزاینده ی مراجعان مبتلا به این اختلال در سنین مختلف، به مراکز درمانی نشانه ای از شیوع بالای افسردگی است.
تبیین های روانشناختی و جمعیت شناختی افسردگی حاکی از آن است که که جنسیت در بروز و شیوع آن نقش اساسی دارد و در این عرصه مطالعات Rabsson (2002) بیان میدارد که میزان افسردگی در زنان نسبت به مردان بیشتر است.
در پژوهشی که در مورد ۵۱۵ زن و۶۱۲ مرد انجام گرفت، نشان داد که زنان منفی تر از مردان فکر میکنند و مهمتر این که زنان به خاطر ناراحتی دیگران بیشتراز مردان هم رنج میبرند و این موارد انسان را مستعد به افسردگی میکند (خباز بهشتی، ۱۳۸۴).
از سوی دیگر مطالعات Adams (2006) حاکی از آن است که زنان تحت شرایط استرس زا، تکاپوی کمتری از خود نشان میدهند و به سبک های مقابله ای هیجان مدار و ناکارآمد گرایش پیدا میکنند،از این رو با ظهور فقدان ها و آسیب های جدی در روابط بین فردی،درماندگی بیشتری تجربه نموده و خلق شان پایین میآید بر این اساس، احتمال ابتلای آن ها به افسردگی افزایش مییابد. در همین راستا، Division (2004) بیان میدارد که فقدان شبکه های اجتماعی کارآمد در زنان،موجب تسهیل زمینه ی بروز اختلالات خلقی می شود.
مطالعات Genkeiz ۲۰۰۵) (نشان میدهد که میزان خود سرزنشی،نگرانی و نشخوار فکری در زنان در موقعیتهای استرس زا و تجارب فقدان بیش از مردان است و این در شیوع بیشتر افسردگی در زنان نسبت به مردان تأثیر میگذارد.
از سوی دیگر مطالعات Advard (۲۰۰۳)، Haggan (۲۰۰۴) و Lopez (۲۰۰۶) حاکی از باورهای غیر منطقی ناکآرامد در خصوص عوامل مؤثر در زندگی، در زنان نسبت به مردان شیوع بیشتری دارد و این نظام شناختی معیوب در شکل گیری خلق افسرده نقش اساسی دارد.
حال سعی می شود تا با به کاربردن روش درمانی جدیدی به نام روایت درمانی این اختلال افسردگی را در زنان به خصوص زنان خانه دارکاهش دهیم.
White( 1998 ) در روایت درمانی اعتقاد بر این است که افراد زندگیشان را به صورت داستان و روایت درک میکنند. یعنی در یک فرایند معناسازی مداوم به وسیله ابزار روایت که در خدمت معناسازی است خودشان را بازمی آفرینند. آنچه فلاسفه ای مانند پل ریکو و میشل فوکو بر آن تأکید کردهاند این است که ساختار زندگی انسان و ساختار روایت ها بر هم منطبق هستند و زندگی انسان را می توان به صورت روایت شناخت و بررسی کرد. از این نظر، گذشته یک چیز صلب و غیر قابل تغییر نیست بلکه چیزی است که ما از کل وقایع و لحظات به صورت داستانی ویژه گلچین کرده ایم. پس می توان گذشته را با تغییر زاویه دید و نگاه و تمرکز بر دیگر وقایع آن تغییر داد و این تغییر به تغییر زمان حال و آینده فرد منجر می شود.
اسماعیلی نسب (۱۳۸۳) در پژوهشی تحت عنوان بررسی روایت های زندگی افراد افسرده و مضطرب مراجعه کننده به کلینیک های شهر تهران و مقایسه آن با افراد عادی می پردازد. نتایج به دست آمده نشان داد که افراد افسرده و مضطرب نگرش منفی بیشتری نسبت به خود دارند. مضمون اصلی روایت افراد افسرده اجبار و محدودیت و افراد مضطرب، تردید و ابهام است. روایتهای افراد عادی، پیامدهای رهایی بخش بیشتری نسبت به دو گروه داشت.