ب) رویکرد سبک های شخصیت محور
رویکرد دیگری که مورد بررسی قرار میدهیم، رویکرد شخصیت محور است. این رویکرد بیشتر شبیه روش مفهوم سازی و اندازه گیری شخصیت است تا شناخت. در ادامه دو نظریه عمده این رویکرد مورد بحث قرار می گیرند.
۱- نظریه تیپ های روانشناختی. نظریه تیپ های روان شناختی نشأت گرفته از کارهای کارل یونگ است. یونگ(۱۹۲۳) نظریه تیپ های روان شناختی را برای بیان مجموعه ای از سوگیری ها و نگرش ها طراحی کرد تا علایق اساسی فرد را همراه با تعامل او با محیط توصیف کند. بر اساس نظریه تیپ شناسی یونگ تفاوت های بین افراد شامل دو نوع نگرش (درونگرایی – برونگرایی) و دو کارکرد ادراکی (شهود – احساس بیرونی) و دو کارکرد قضاوت (تفکر – احساس درونی) است. نگرش های درونگرایی – برونگرایی نشان دهنده حالت اصلی فرد در مواجهه با افراد دیگر است. برونگراها افرادی بیرونی هستند و به محیط و افراد علاقه دارند. درونگراها افرادی هستند که علاقه آن ها به درون متمرکز است. فرد شهودی فردی است که تمایل به ادراک محرک ها به طور کلی دارد. فرد با احساس بیرونی اطلاعات را به صورت واقعی و دقیق ادراک میکند. ابعاد تفکر و احساس درونی نمایانگر دو روش مجزا برای قضاوت و فهم محرک های ادراک شده هستند. قضاوت مبتنی بر روش تفکر منطقی، تحلیلی و غیر شخصی است در حالی که قضاوت مبتنی بر روش احساس، معمولا بر مبنای ارزشهاست نه منطق (شمس اسفندآباد،۱۳۸۴).
۲- نظریه گریگورک[۶۱]. گریگورک (۱۹۸۵) نظریه خود را بر مبنای دو بعد اصلی بنا نهاده است که عبارتند از: فضا و مکان. بعد فضا به مقوله های ادراکی برای اکتساب اطلاعات اشاره دارد و شامل دو بخش عینی (فیزیکی) و انتزاعی (استعاره ای) است. مکان به دو روش متفاوت برای تنظیم حقایق و حوادث تقسیم میشود که عبارتند از : متوالی و تصادفی (شمس اسفند آباد،۱۳۸۴).
در ادراک عینی یادگیرنده ترجیح میدهد جنبههای فیزیکی اطلاعات را از طریق حواس خود پردازش کند. در ادراک انتزاعی، یادگیرنده ترجیح می دهده اطلاعات را از طریق استدلال و شهود که معمولا قابل مشاهده نیستند پردازش کند. در روش متوالی یادگیرنده ترجیح میدهد اطلاعات را به صورت خطی و مرحله به مرحله سازماندهی کند. در روش تصادفی یادگیرنده ترجیح میدهد اطلاعات را در یک شبکه سازماندهی کند و داده ها را از طریق روش های مختلف به هم مربوط نماید. از ترکیب دو بعد اساسی فضا و مکان چهار سبک مختلف که واسطه تعاملات افراد با محیط اطرافشان هستند، ایجاد می شود. این چهار سبک عبارتند از: عینی-متوالی[۶۲]، انتزاعی-تصادفی[۶۳]، انتزاعی-متوالی[۶۴] و عینی-تصادفی[۶۵].
سبک عینی-متوالی. این نوع یادگیرندگان تجارب مستقیم و دست اول را ترجیح میدهند. آن ها توانایی بالایی در حواس پنجگانه دارند. موضوعات عینی و ملموس و دارای نظم و ترتیب را دوست دارند و از جلسات علمی واقعا لذت میبرند، از تغییرات اجتناب میکنند و پیرو رسومات هستند. آن ها افرادی منظم، وقت شناس و کمال گرا هستند.
سبک انتزاعی-تصادفی. این افراد ترجیح میدهند در محیط های سازمان نیافته نظیر بحث و فعالیتهای گروهی شرکت کنند. آن ها جلسات علمی را به عنوان فرصتی برای اجتماعی شدن در نظر میگیرند و ترجیح میدهند با قوانین و مقررات غیر ضروری محدود نشوند. چون پیوسته در حال تخلیه انرژی هستند، ممکن است فعال به نظر برسند، در حالی که واقعا فعال نیستند. آن ها هنگام بحث و گفتگو از حرکات دست و بدن استفاده میکنند و فعالیت های معمولی و افراد سرد و بی احساس را دوست ندارند.
سبک انتزاعی-متوالی. این نوع یادگیرندگان توانایی بالایی در نمادهای نوشتاری، کلامی و تصویری دارند. آن ها دوست دارند بخوانند، گوش دهند و از مهارت های دیداری استفاده کنند. از نظر کلامی خوبند و معمولا مکالمه های آن ها به درازا می کشد. از نظر آن ها شرکت در جلسات رسمی تلف کردن وقت است.
سبک عینی-تصادفی. یادگرندگان عینی-تصادفی، دوست دارند از طریق روش های کوشش و خطا آزمایش کنند و سریع نتیجه گیری کنند و ترجیح میدهند به طور مستقل و یا در گروههای کوچک کار کنند. آن ها دست به قمار میزنند و مخاطره جوهستند. ممکن است دیر به جلسات برسند و اگر احساس کنند که جلسه نتیجه ای در بر ندارد، فورا آن را ترک میکنند. آن ها رهبر هستند و نه پیرو، دوست دارند امور را به عهده گرفته و مسئول کارها باشند. از به کار گیری کلماتی نظیر «نمی توانم و …» اجتناب میکنند و معمولا در محیط های رقابتی موفق هستند.
ج) رویکرد سبک های فعالیت محور
در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ از قرن نوزدهم میلادی، با همگانی شدن اعتقاد به وجود سبک ها در بین مربیان آموزشی، نظریه های فعالیت محور گسترش یافتند. در آن زمان مربیان و روانشناسان آموزشی، خود را درگیر دانش نظری در مورد تفاوت های فردی و مشکلات عملی نربوط به چنین تفاوت هایی در مدارس و کلاس ها یافتند. آن ها به ابزارهای جدید روان شناختی نظیر آزمونها و پرسشنامهها نیاز داشتند. به دلیل ناامیدی آن ها از آزمون های هوشی و نیاز به مقیاس های جدید برای سنجش تفاوت های فردی، مفهوم سبک ها مورد توجه بسیاری از نظریه پردازان قرار گرفت. نظریه های فعالیت محور، جهت گیری عملی تری نسبت به نظریه های شناخت محور و شخصیت محور دارند. آن ها به انواع فعالیت هایی نظیر تحصیل و کار که افراد در طول زندگی با آن ها درگیر هستند توجه دارند (شمس اسفند آباد،۱۳۸۴). نظریه های مختلفی در این رابطه گسترش یافته اند از جمله نظریه سبک های یادگیری کلب، که اساس نظری این تحقیق را شامل می شود و در ادامه به آن پرداخته خواهد شد:
نظریه سبک های یادگیری کلب[۶۶]:
دیوید کلب(۱۹۷۴) به منظور فراهم ساختن درک بهتری از روش های متفاوت افراد در یادگیری و حل مسأله، نظریه سبک های یادگیری خود را مطرح نمود. وی به سبک یادگیری به عنوان روش فرد در تأکید بر برخی از تواناییهای یاگیری نسبت به تواناییهای دیگر اشاره دارد. از نظر کلب، یادگیرندگان هنگام یادگیری دو وظیفه اصلی بر عهده دارند. اولین وظیفه آن ها به دست آوردن تجارب یا درک اطلاعات است، آن ها این کار را با یکی از دو روش عینی یا انتزاعی انجام میدهند. دومین وظیفه یادگیرندگان، پردازش یا تبدیل اطلاعات است، که آن ها این کار را با یکی از دو روش مشاهده تأملی یا آزمایشگری فعال انجام میدهند (شمس اسفند آباد،۱۳۸۴).
به عبارت دیگر، کلب (۱۹۷۴) معتقد بود که فرایند یادگیری را می توان به دو جزء مزا از هم تفکیک کرد: ادراک (این که اطلاعات چگونه دریافت میشوند) و پردازش (اطلاعات چگونه درونی میشوند).
– در زمینه ادراک، فرد میتواند یکی از ترجیحات زیر را داشته باشد: تجربه عینی یا مفهوم سازی انتزاعی.
– در زمینه پردازش فرد میتواند یکی از ترجیحات زیر را داشته باشد: آزمایشگری فعال یا مشاهده تأملی (بنتهام[۶۷]،۱۳۸۴، ص۱۲۲).