نگاه آمده در نمودار ۲-۲، نگاهی گمراه کننده به نیازهای انسان است . نیاز های روانی و زیستی ، بنیادی و بایسته، ولی در حقیقت محدود است. یک فرد میتواند تا اندازه ای بخورد و بنوشد وتا اندازه ای نفس بکشد
نمودار ۲- ۳سلسله مراتب نیازهای انسان از دیدگاه هوش معنوی مزلو (۱۹۷۰)
. به همین گونه، در سطح بعدی، میتواند تنها در یک مکان در یک زمان مشخص زندگی کند. نیاز های امنیتی فرد و همچنین نیاز به وابستگی که فرد در یک زمان به شمار محدودی از افراد بستگی دارد، محدود است. اما هرچه نیازهای فرد در این هرم به بالای آن نزدیک می شود، مانند نیاز به خود تحققی و تعالی خود، عاملهایی محدود کننده برایش وجود ندارد. به سخن دیگر ، نیاز های نوک هرم، با آن که در بالاترین سطح است، نه تنها محدودیتی ندارد، که دامنه ی آن ها به گستردگی درک آن ها در فرد است.
با نگاهی دیگر، انگاره ی نیازهای انسان را می توان چنان دید که در نمودار ۳ آمده است. بدین سان، تربیت هوش معنوی در سازههای بالای هرم(خود تحققی وتعالی خود ) میتواند نشان گر مطالب و مفاهیمی معنادار باشد که میتواند به لحاظ ارتباط وگسترش شان نمودهایی متفاوت در رفتار افراد(به شمار آدمیان) داشته باشد. به سخن دیگر، در این جا محدودیت حاکم بر نیازهای سطوح پایینتر رنگ میبازد (صمدی،۱۳۸۰) داشته باشد.
روی هم رفته، باید گفت که نیاز به معنا لازمه ی وجود سلامت روانی است که در همه کارکرد های ذهنی نمایان می شود. این کارکردهای مغز است که هوش عقلانی، هوش هیجانی، و هوش معنوی را بایکدیگر پیوند میدهد؛ ولی سرانجام، این رشد هوش معنوی است که تلاش میکند تا کل زندگی انسان در زمینه ی گستردهتری از دنیا جا ی گیرد و فرد را در بستری از تجربه های مبتنی بر شکلی یگانه به حرکت وا دارد.(صمدی،۱۳۸۰).
تعاریف، تبیین ها، ومدل های هوش معنوی
در زمینه تبیین ها و تعاریف هوش معنوی اظهار نظر های گوناگونی وجود دارد. در برخی از تعاریف به جنبههای سازگاری، انطباق، و عبور از مشکلات که از مشخصات کلی هوش هستند توجه شده است. به عنوان مثال کینگ و دوسیکو[۲۸] (۲۰۰۹) اشاره میکنند که هوش معنوی مجموعه ای از ظرفیت های ساز گاری در ذهن بر مبنای جنبههای غیر جسمانی و متعالی واقعیت است. از نظر ایمونز (۲۰۰۰) هوش معنوی هوشی است که سبب استفاده از اطلاعات معنوی در حل مشکلات روزمره می شود. همچنین به اعتقاد سهرابی (۱۳۸۸) هوش معنوی در برگیرنده مجموعه ای از ظرفیت ها و توانمندی هاست که از منابع معنوی در جهت بهزیستی و افزایش انطباق پذیری فرد استفاده میکنند. بنابر تعاریف بالا می توان گفت که هوش معنوی قدرت استفاده از دستمایه های معنوی برای سازگاری با وضعیت های مختلف، غلبه برمشکلات، عبور از بحران ها و موفقیت در زندگی است. که البته خود مستلزم توانایی فهم عمیق مسائل معنوی است.
در برخی تعاریف نیز بر جنبههای ذهنی و شناختی هوش معنوی تأ کید شده است. ایمونز(۲۰۰۰) در تعریف دیگری هوش معنوی را هوشی معرفی میکند که مشکلات ارزشی و معنائی را حل کرده و زندگی را در یک سطح وسیع تر و قدرتمند تر معنی میدهد.
به اعتقاد وی هوش معنوی را می توان یک ادراک عاقلانه از جهان دانست. می توان گفت که بر مبنای این دیدگاه هوش معنوی نوعی شیوه اندیشیدن است.
زوهر ومارشال(۲۰۰۰) معتقدند که هوش معنوی استعداد های ذهنی است که انسان در حل مسائل معنوی و ارزشی خود به کار میگیرد و زندگی و کارهای خود را در حالتی گسترده از وسعت وغنا ومعنا قرار میدهد.
آمونس(۲۰۰۰؛ به نقل از غباری، ۱۳۸۶) براین باور است که هوش معنوی به دلیل پیوندش بامعنا، ارزش وپرورش تخیل، می تواند به انسان توان تغییر وتحول بدهد. فردی با هوش معنوی بالا، دارای انعطاف، خودآگاهی، ظرفیتی برای روبه روشدن با دشواری ها و سختی ها و فراتر رفتن، ظرفیتی برای شهود، الهام، نگرش کل نگر، به جهان هستی، در جست وجوی پاسخی برای پرسشهای بنیادی زندگی ونقد سنت ها وآداب ورسوم است.
تعاریف دیگری نیز از هوش معنوی با تکیه برکارکردهای شناختی این هوش ارائه شده است که به طور خاص برعنصر «کل نگری» در هوش معنوی تکیه دارند. به عنوان نمونه ناسل[۲۹] (۲۰۰۸) هوش معنوی را مشتمل بر اندیشه در معنای نمادین و قایع برای یافتن هدف و معنی در کل زندگی معرفی میکند. از دیدگاه وی هوش معنوی به فرد کمک میکند تا به رویدادهای زندگی خود چارچوب داده، آن ها را به صورت یک جا تفسیر و معنی کند، وهمه این تجارب را در سایه یک نگاه کلی ببیند.
وویگلزوورث (۲۰۰۶) هوش معنوی را داشتن عملکرد عاقلانه و توأم با عطوفت همراه با حفظ صلح درونی و بیرونی در هر شرایط تعریف میکند. در این گونه تعاریف بر جنبههای تعالی جویانه، درستکارانه، و مهر ورزانه هوش معنوی تأکید می شود.
مک شری و همکاران (۲۰۰۲) تأکید میکنند که هوش معنوی زیر بنای باور های فرد است که سبب اثر گذاری بر عملکرد وی می شود، به گونه ای که شکل واقعی زندگی را قالب بندی می کند. هوش معنوی باعث افزایش قدرت انعطافپذیری و خود آگاهی انسان شده است؛ به طوری که در برابر سختی ها و مشکلات بردباری و صبوری بیشتری دارند. در واقع، هوش معنوی ظرفیتی برای الهام است و با شهود و نگرش کل نگر به جهان هستی، در جستجوی پاسخی برای پرسشهای بنیادی زندگی و نقد سنتها و آداب ورسوم میباشد.
زوهر ومارشال(۲۰۰۰) معتقدند هوش معنوی از طریق جستجوی معنای اصلی موقعیت ها، مطرح کردن «چرا» برای مسائل وتلاش برای برقراری ارتباط میان رویدادها رشد می کند. هم چنین یادگیری و باز شناسی و گوش دادن به پیام های شهودی راهنمایی کننده یا صدای درونی، متفکر بودن، بالا بردن خود آگاهی، آموختن از اشتباهات و صداقت داشتن با خود باعث افزایش هوش معنوی می شود.
از دیدگاه فرامرزی و همکاران (۱۳۸۸) هوش معنوی مجموعه ای از فعالیتهاست که علاوه بر لطافت و انعطاف پذیری در رفتار، سبب خودآگاهی و بینش عمیق فرد نسبت به زندگی و هدفدار نمودن آن می شود، به گونه ای که اهداف فراتر از دنیای مادی ترسیم میگردد، و همین فرایند موجب سازگاری درصدد جلب رضایت خداوند متعال است. به نظر میرسد که در این تعریف تلفیقی از چند تعریف دیگر به کار برده شده است، عناصر شناختی و رفتاری در نظر گرفته شده اند، و همچنین بر جنبه تأمین سازگاری به عنوان هوش تأکید شده است.
زوهر ومارشال(۲۰۰۰) هوش معنوی رابه این صورت تعریف میکنند: «هوشی که از طریق آن مسائل مربوط به معنا و ارزش ها راحل میکنیم، هوشی که فعالیت ها و زندگی ما را در زمینهای وسیع تر، غنی تر و معنادار قرار میدهد. هوشی که به ما کمک میکند بفهمیم کدام اقدامات یاکدام مسیر معنا دارتر از دیگری است ».
هوش معنوی برای کارکرد اثر بخش بهره هوشی و هوش عاطفی ضرورت دارد. هوش معنوی به افراد کمک میکند قواعد را جایگزین کنندو با مرزها بازی کنند به ماتوانایی تمیز و انتخاب میدهد. ما را سرشاراز شفقت و ادراک میکند وبه ماکمک می کندمحدودیت ها راببینم. (فرهنگی، فتاحی، واثق و نرگسیان، ۱۳۸۸). هوش معنوی جنبه های ذهنی و ناملموس معنویت را با اقدامات ومسائل افراد در دنیای عینی و ملموس ترکیب میکند (ناسل ، ۲۰۰۴، به نقل از فرهنگی و همکاران،۱۳۸۸).