اگر «نگرش در مورد رفتارهای ارتباطات کلامی» و «نگرش در مورد نحوه برخورد با مراجع قدرت» با توجه به تعریفی که از آن ها ارائه شده است (کاکای، ۲۰۰۱)، در بافت خانواده در نظر گرفته شوند، از نظر مفهومی به ترتیب شبیه به بعد «جهتگیری گفت و شنود[۱۳۷]» و «جهتگیری همنوایی[۱۳۸]» الگوهای ارتباطات خانواده[۱۳۹] (فیتزپاتریک[۱۴۰] و ریچی[۱۴۱]، ۱۹۹۴؛ ریچی و فیتزپاتریک، ۱۹۹۰) خواهند بود. به طور کلی، این جهتگیریها باورهای اساسی تعیین کننده رفتارهای ارتباطاتی هستند. به طور مشخص، تعریف مفهوم جهتگیری گفت و شنود عبارت است از «میزانی که خانواده ها شرایطی را فراهم میآورند که در آن همه اعضای خانواده تشویق به شرکت آزادانه و راحت در تعامل، بحث و تبادل نظر درباره طیف وسیعی از موضوعات شوند» (کوئرنر[۱۴۲] و فیتزپاتریک، ۱۹۹۷، ص. ۶۰) و جهتگیری همنوایی به «میزانی که خانواده ها شرایط همســان بودن نگـرشها، ارزشها و عقـاید را مورد تأکید قـرار میدهند» برمیگردد (کوئرنر و فیتزپاتریک، ۱۹۹۷، ص. ۶۰). به دلیل این شباهت و همچنین با توجه به نتایج تحقیقی فراتحلیلی[۱۴۳] در مورد الگوهای ارتباطات خانواده (شرودت[۱۴۴]، ویت[۱۴۵] و مسرسمیت[۱۴۶]، ۲۰۰۸) که نشان میدهد این الگوها و ابعاد تشکیلدهنده آن ها رابطه معناداری با انواع مختلف رفتارهای ارتباطی[۱۴۷]، پیامدهای روانی- اجتماعی و فعالیتهای شناختی دارند، ابعاد «جهتگیری گفت و شنود» و «جهتگیری همنوایی» الگوهای ارتباطات خانواده برای بررسی نقش خانواده در مدل پیشنهادی پژوهش وارد شدند. این در حالی است که تحقیقات قبلی (سو[۱۴۸]، ۲۰۰۲) زمانی که بررسی تأثیر محیط خانواده و محیط تحصیل هر دو مورد نظر بوده است، از همین دو بعد در محیط تحصیل تحت عنوان ابعاد الگوهای ارتباطات معلمان/ استادان استفاده کردهاند تا بتوانند تأثیر نسبی این دو محیط را بر متغیرهای مورد نظر بهتر با هم مقایسه کنند. به همین دلیل، ابعاد «جهتگیری گفت و شنود» و «جهتگیری همنوایی» تحت عنوان ابعاد الگوهای ارتباطات دانشجو- استاد نیز برای بررسی نقش دانشگاه به مدل پیشنهادی افزوده شدند. در ادامه، سطح سوم مدل یعنی عوامل فردی یا ارضای نیازهای روانشناختی پایه مورد بحث قرار میگیرند.
۱-۱-۲-۳- عوامل فردی
دانشجویان دارای گرایش به تفکر انتقادی در مصاحبه های خود با کاکای (۲۰۰۱) بیان میکردند که خانواده و دانشگاه از طریق تشویق و تأکید بر کنجکاوی، برخورداری از قدرت تجزیه و تحلیل، تفکر علمی و گشودهذهنی نسبت به مسایل، به عبارت دیگر، ویژگیهایی که گرایشهای تفکر انتقادی گفته میشوند، این ویژگیها را در آن ها پرورش دادهاند. این دانشجویان همچنین اظهار میکردند که علاوه بر این خانواده و دانشگاه از طریق تشویق خودانگیختگی و کفایتمندی در تفکر و جرئتمندی در ارتباط با دیگران، به عبارت دیگر، ویژگیهایی که از جملۀ گرایشهای تفکر انتقادی نیستند اما زمینهساز بروز آن ها هستند، این گرایشها را در آن ها شکل دادهاند. به بیان دیگر، خانواده و دانشگاه علاوه بر اینکه به طور مستقیم گرایشهای تفکر انتقادی را پرورش میدهند، به طور غیرمستقیم نیز از طریق تسهیل بروز ویژگیهای فردی دیگری، زمینه رشد گرایشهای تفکر انتقادی را فراهم میآورند. به نظر میرسد این ویژگیها با خودپیروی، شایستگی و ارتباط با دیگران یعنی، نیازهای روانشناختی پایه (نیاز به خودپیروی، نیاز به شایستگی و نیاز به ارتباط) ارضا شده در ارتباط هستند (رایان، ۱۹۹۵؛ رایان و دسی، a2000). در ادامه، تعریف مفهومی این نیازها بیان میشود. نیاز به خودپیروی، نیاز به احساس داشتن آزادی عمل در فعالیتهای خود به جای احساس زیر کنترل بودن یا مجبور بودن به انجام کاری است (دسی و رایان، ۲۰۰۰). زمانی این نیاز ارضا میشود که فرد احساس کند خود منشاء انتخابها و تصمیمهای خود است و مطابق با درک یکپارچهای که از خویشتن[۱۴۹] خود دارد، بر اساس خواست و اراده خویش عمل میکند (دسی و رایان، ۲۰۰۰). نیاز به شایستگی نیاز به احساس کفایت و کارایی در مواجهه با محیط خود است. انسانها به طور فطری نیاز دارند که احساس کنند میتوانند تجربیات محیطی خود را تحت کنترل داشته باشند، از عهده چالشهای مختلف برآیند و به نتایج دلخواه برسند (وایت[۱۵۰]، ۱۹۵۹). نیاز به ارتباط داشتن، نیاز به تجربه ارتباط و پیوند با دیگران است. انسانها نیاز دارند که احساس کنند به طور امن دلبسته و مورد توجه افراد دیگری هستند که برای آن ها اهمیت دارند (دسی و رایان، ۲۰۰۰).
بنا به نظریه نیازهای پایه، نیازهای روانشناختی پایه که به طور فطری[۱۵۱] و غیراکتسابی در همه انسانها وجود دارند، «عوامل رشد[۱۵۲] و پیشرفتی هستند که باید توسط فرد برای رشد، تمامیت و سلامت وی به دست آورده شوند» (دسی و رایان، ۲۰۰۰، ص. ۳۲۶). به عبارت دیگر، همان طور که آب، مواد معدنی و نور خورشید برای شکوفایی گیاهان اهمیت حیاتی دارند، ارضای نیازهای روانشناختی پایه برای شکوفا شدن استعدادهای بالقوه انسانها، حفظ سلامت و «بهزیستی» روانشناختی و جسمانی آن ها و ممانعت از عملکرد ناسازگار آن ها لازم و ضروری است (دسی و رایان، ۲۰۰۰؛ رایان، ۱۹۹۵؛ رایان و دسی، a2000). این نظریه تأکید دارد که عوامل محیطی- اجتماعی منجر به ارضای نیازهای روانشناختی و بهزیستی متعاقب آن میشوند. به عبارت دیگر، این نظریه بیان میکند عوامل محیطی- اجتماعی با میانجیگری ارضای نیازهای روانشناختی پایه بر بهزیستی و عملکـرد بهینه افراد تأثیـر میگذارند. این نظریه پیش از این به طور خلاصه در شکل ۱-۳ نشان داده شده است. در ادامه، در ابتدا به بحث بیشتر درباره این موضوع پرداخته خواهد شد که عوامل اجتماعی چگونه ارضای نیازهای روانشناختی پایه را تسهیل میکنند و یا مانع از ارضای آن ها میشوند. سپس، معنای دقیق بهزیستی در نظریه نیازهای پایه مورد بحث قرار خواهد گرفت.