۱-۱۳-۲٫ راهبردهای شناختی
راهبردهای شناختی را به سه مقوله؛ راهبردهای تکرار و مرور، بسط و گسترش معنایی وسازماندهی تقسیم میکنند:
الف) راهبردهای تکرار یا مرور[۱۲۰] :واینستاین[۱۲۱]و هیوم[۱۲۲] (۱۹۹۸) راهبردهای تکرار یا مرور را به عنوان تکرار افعال یک موضوع برای به خاطر سپردن آن تعریف کردهاند (سیف، ۱۳۸۷).
ب) راهبردهای بسط یا گسترش معنایی: روان شناسان شناختی گسترش معنایی را به عنوان افزودن معنی به اطلاعات تازه برای ربط دادن آنها به اطلاعات قبلاً آموخته شده تعریف کردهاست. به طور کلی می توان گفت که بسط معنایی فرایند تفکر درباره یک مطلب جدید است برای ربط دادن آن مطلب به دانش موجود فرد، این کار از راه افزودن جزئیات بیشتر به مطلب تازه، خلق مثالها و مواردی برای آن، ایجاد تداعی بین آن و اندیشههای دیگر و استنباط درباره آن است (همان منبع).
ج) سازماندهی: سازمان دهی یعنی تحمیل ساختار به مطالب از طریق سلسله مراتب با دیگر روابط بین بخش های مطالب (دمبو، ۱۹۹۴). سازمان دهی بهترین شیوه یادگیری مطالب پیچیده و مفصل است. یادگیرنده در استفاده از راهبرد سازماندهی برای معنی دار ساختن یادگیری، به مطالبی که قصد یادگیری آنها را دارد نوعی چهارچوب سازمانی تحمیل میکند. سازماندهی مطالب میتواند بسیار ساده یا خیلی پیچیده صورت پذیرد. با این حال ویژگی مشترک همه آنها این است که بر شناخت ما از شباهتها و تفاوتها استوارند (همان منبع).
ساده ترین شکل سازماندهی این است که اطلاعات را در دستههایی قرار دهیم تا آنها را آسان تر یاد بگیریم و راحت تر به یاد آوریم. دسته بندی محض مطالب به مقوله ها یا طبقات بیشتر برای یادگیری موضوعات ساده یا پایه مفیدند. برای یادگیری موضوعات پیچیده تر باید از راهبردهایی استفاده شود که علاوه بر گسترش دادن به حافظه فعال یا کوتاه مدت، به یادگیرنده کمک کنند تا اطلاعات جدید را معنی دار سازد و به طریقی آنها را به حافظه درازمدت بسپارد که برای کاربردهای آتی در دسترس و به راحتی قابل بازیابی باشند( سیف، ۱۳۸۷).
۲-۱۳-۲٫ راهبردهای فراشناختی
راهبردهای شناختی راه های یادگیری هستند. در قیاس با آنها راهبردهای فراشناختی تدبیرهایی هستند برای نظارت بر راهبردهای شناختی و کنترل و هدایت آنها. فلاول[۱۲۳](۱۹۷۹)، در مقایسه ی این دو راهبرد با یکدیگر، گفته است یادگیرندگان ماهر راهبردهای شناختی را به خدمت می گیرند تا به پیشرفت شناختی دست یابند و از راهبردهای فراشناختی استفاده میکنند تا بر آن پیشرفت نظارت و کنترل داشته باشند( سیف، ۱۳۸۷).
راهبردهای فراشناختی عمده را می توان در سه دسته قرار داد: راهبردهای برنامه ریزی، راهبردهای نظارت و ارزشیابی، راهبردهای نظم دهی
الف) راهبردهای برنامه ریزی: به نظر میرسد این راهبردها به یادگیرنده در برنامه ریزی جهت استفاده از راهبردهای شناختی و نیز در فعال سازی با برجسته نمودن جنبههای مرتبط دانش قبلی با تکالیف یادگیری جدید، جهت سازماندهی و درک ساده تر مطالب کمک میکنند. راهبردهای برنامه ریزی شامل تعیین اهداف مطالعه، نگاه اجمالی انداختن به متن قبل از مطالعه، پرسیدن سؤالات کلی قبل از خواندن یک متن و تجزیه و تحلیل تکلیف میباشد( پینتریچ، ۱۹۹۹).
ب) راهبردهای نظارت و ارزشیابی:
منظور از نظارت و ارزشیابی این است که یادگیرنده برای آگاهی یافتن از چگونگی پیشرفت خود به کارش نظارت آگاهانه اعمال میکند و مرتبا به ارزشیابی آن می پردازد. از جمله، می توان نظارت بر توجه در هنگام خواندن یک متن، از خود سؤال پرسیدن به هنگام مطالعه، و بررسی زمان و سرعت مطالعه را نام برد. این راهبردها به یادگیرنده کمک میکنند تا هروقتی به مشکلی برمی خورد به سرعت آن را تشخیص میدهد و در رفع آن بکوشد(سیف، ۱۳۸۷)..
ج) راهبردهای نظم دهی
راهبردهای نظم دهی موجب انعطاف پذیری در رفتار یادگیرنده میشوند و به او کمک میکنند تا هر زمان که برایش ضرورت داشته باشد روش و سبک یادگیری خود را تغییر دهد. راهبردهای نظم دهی با راهبردهای نظارت و ارزشیابی به طور هماهنگ عمل میکنند(سیف، ۱۳۸۷). به طور کلی راهبردهای خود تنظیمی از طریق کمک به دانش آموزان در تصحیح رفتار و روش های مطالعه و رفع نواقصی که در درک و فهم آنها وجود دارد به بهبود یادگیری کمک میکند( پینتریچ، ۱۹۹۹).
۳-۱۳-۲٫ راهبردهای مدیریت منابع
راهبردهای مدیریت منابع در جدول (۲-۲) ارائه شده است.
مدیریت زمان
۱- برنامه ریزی
۲-تعیین هدف
مدیریت محیط مطالعه
۱-یافتن محیط مناسب
۲-یافتن محیط آرام
۳-یافتن محیط سازمان یافته
مدیریت تلاش
۱-اسنادها برای تلاش
۲-توجه به خلق وخو
۳-استفاده از گفتگو با خود
۴-پافشاری کردن
۵-استفاده از خود تقویتی
حمایت از طرف دیگر
۱-کمک گرفتن از معلم
۲-کمک گرفتن از همسالان
۳-استفاده از یادگیری گروه همسالان
۴-پیدا کردن معلم خصوصی
راهبردهای مدیریت منابع (دمبو، ۱۹۹۴، به نقل از بیگی، ۱۳۸۸)
۴-۱۳-۲٫ راهبردهای انگیزشی
عوامل انگیزشی موثر بر یادگیری خود تنظیمی عبارتند از: باورهای خودکارآمدی، باورهای مربوط به ارزش تکلیف و جهت گیری هدف
الف) باورهای خود کارآمدی: خودکارآمدی به باورهای شخصی فرد در خصوص توانایی یادگیری و انجام مهارت های آموخته شده اشاره دارد(بندورا، ۱۹۸۶، به نقل ازابراهیمی قوام ، ۱۳۸۸ ). خود کارآمدی زمانی برعملکرد تاثیر میگذارد که شخص، مهارت های لازم را برای انجام یک تکلیف را دارد و برای عمل بر طبق عقاید خودکارآمدی خویش، به اندازه کافی برانگیخته شود. یک حس قوی از خودکارآمدی برای ثابت قدم بودن در کار در موقع مواجهه با خواسته های موقعیتی و شکست ها لازم است.افراد دارای خودکارآمدی بالا، اهداف چالش انگیز و بالاتری را اتخاذ میکنند و نسبت به آن ها، به طور پایدارتری متعهدند. افراد دارای خودکارآمدی پایین به آسانی باموانع یا شکستها دلسرد میشوند(ابراهیمی قوام، ۱۳۸۸).
ب) باورهای مربوط به ارزش تکلیف:
باورهای مربوط به ارزش تکلیف به انگیزش درونی مشغول شدن یادگیرندگان در تکالیف یادگیری بر اساس باورهای آنها از ارزش شخصی تکلیف اشاره دارد۰
ج) جهت گیری هدف:
یادگیرندگانی که جهت گیری مبتنی بر هدف دارند بیشتر برای تلاش اضافی در رسیدن به هدف های خود برانگیخته میشوند( پینترینچ، ۱۹۹۹).
۱۴-۲٫ الگوهای یادگیری خود تنظیمی