کوئینگ(۲۰۰۴) معتقد است که مذهب باعث ایجاد دیدگاه مثبت در فرد نسبت به دنیا می شود و او را در مقابل رویدادهای ناگوار زندگی یا بیماری یاری می رساند و با ایجاد انگیزه و انرژی در فرد باعث امیدواری وی نسبت به بهبود شرایط زندگی می شود. این امر موجب افزایش تحمل و پذیرش موقعیت های غیر قابل تغییر می شود. از طرفی در بسیاری از موارد اضطراری که علم و دانش به فرد کمکی نمی کند اهمیت این مسئله بیشتر خواهد بود. مذهب نقش مهمی در پذیرش بیماری توسط فرد دارد. در واقع راهبردهای مقابله ی مذهبی سبب حفظ و ارتقای عزت نفس بیمار، ایجاد حس هدفمندی و معناداری زندگی و افزایش آسایش خاطر روانی و امیدواری میشوند (هربرت همکاران،۲۰۰۹؛بوسینگ و همکاران،۲۰۰۹؛بوسینگ و همکاران،۲۰۰۸).
گرایش ها و باورهای مذهبی و انجام دادن امور مذهبی همچون دعا، نیایش، توکل به خداوند وتفکر راجع به مفهوم زندگی، اعتقاد به خیرات میتوانند راهبردهای مؤثر و مناسبی برای مقابله با استرس و مشکلات ناشی از بیماری های صعب العلاج هم چون سرطان باشد (شعاع کاظمی،۱۳۸۸). انجام فرائض دینی مانند نماز و روزه، دعا، اعمالی مانند نذر کردن و صدقه دادن که ناشی از اعتقادات مذهبی افراد است اعمالی هستند که به کرات توسط خانواده ها برای کسب سلامتی فرزندشان مورد استفاده قرار میگیرد. هم چنین اظهارات خانواده ها نشان داد که اعتقاداتی هم چون کمک از طرف خدا است، سلامت و مرگ انسان دست خدا است، اگر او بخواهد و صلاح باشد سلامتی فرد بازمی گردد و نیز انجام اعمال مذهبی مانند تکرار یک کلمه یا عبارت در دعا و گرفتن حالات آرام بخش طی انجام اعمال مذهبی و قرارگیری در محیط آرام و روحانی مسجد یا زیارتگاه ها باعث سازگاری مؤثر با بیماری شده و باعث کاهش سطح درد و رنج ناشی از بیماری، رضایت از زندگی و کاهش افسردگی در خانواده ها شده است. اعتقاد برخی از خانواده ها به این که خدا به فریاد دادخواهی ان ها توجه نمی کند یا با مبتلا کردن فرزندشان به بیماری میخواهد ایشان را بخاطر گناه شان مجازات نماید باعث افسردگی و دلسردی این افراد در طی درمان شده است. هم چنین با طولانی شدن طول دوره ی بیماری اعتقادات معنوی مثبت جای خود را به اعتقادات معنوی منفی داده است. اما شایان ذکر است در برخی از خانواده ها اعتقادات مذهبی به قدری محکم است که علی رغم اینکه بیماری فرزندشان را اتفاق ناخوشایندی نمی دانند بلکه این اتفاق را امتحان الهی می دانند (اله یار، ۱۳۹۳).
می توان نتیجه گرفت اعتقادات مذهبی نیرویی تحریک کننده بر زندگی، سلامتی، رفتار و ارتباطات فرد است و باعث سازگاری فرد با بحران های زندگی مانند بیماری می شود. بنابرین با توجه به اهمیت این عامل در اعتلای سلامت بیماران لازم است در آموزش و مشاوره ی بیماران به این عامل توجه شود تا از طریق تقویت یا ایجاد اعتقادات معنوی بتوان تدابیر روانی لازم را برای غلبه بر استرس زا ها در بیماران و خانواده هایشان فراهم نمود (اله یار، ۱۳۹۳).
۲-۵ حل مسئله
۲-۵-۱ تعریف حل مسئله
حل مسئله یک مهارت حیاتی برای زندگی در عصر حاضر است. امروزه در تمامی فعالیت ها، صاحبان امر به سوی مهارت های تفکر سطح بالا و حل مسئله، چه در حیطه عمومی و چه در حیطه فناوری، خواه در فعالیت های طبیعی و خواه در فعالیت های مسئله دار فراخوانده میشوند و در اغلب جوامع، همه بر این عقیده اند که باید بر افزایش مهارت های حل مسئله تأکید کرد (وو،کاستر و دیرنفورث[۷۳]،۱۹۹۶). به طور کلی، حل مسئله فرایندی شناختی-رفتاری است که افراد به واسطه ی آن راهبردهای مؤثر برای مقابله با موقعیت های مشکل یا مسئله زا در زندگی روزمره را شناسایی و کشف میکنند (نزو[۷۴]،۱۹۸۶؛به نقل از احمدی،عبدیان و سلیمی،۱۳۸۹؛زارع،احمدی، نوفرستی و حسینیانی،۱۳۹۱). حل مسئله، راهبرد مقابله ای مهمی است که توانایی و پیشرفت شخصی و اجتماعی را افزایش و تنیدگی و نشانه شناسی روانی را کاهش میدهد (دزوریلا[۷۵] و شیدی،۱۹۹۲). حل مسئله، مستلزم راهبردهای هدفمندی است که فرد به وسیله آن مشکلات را تعریف میکند، تصمیم به اتخاذ راه حل میگیرد، راهبردهای حل مسئله را انجام داده و بر آن نظارت میکند (الیوت،شوچک و ریچارد[۷۶]،۱۹۹۹). دزوریلا و گلدفرید[۷۷] (۱۹۹۸) پنج مرحله را برای فرایند حل مسأله تعیین نموده اند. ۱ – تشخیص و درک کلی از مشکل، ۲ – شناسایی مشکل،۳ – تولید راه حل های مختلف،۴ – تصمیم گیری، ۵ – اثبات یا تأیید راه حل.
حل مسئله یا مسئله گشایی فرایندی شناختی، که به وسیله آن فرد در تلاش است تا راه حل مناسبی برای یک مشکل بیابد (پرلا[۷۸]،۲۰۰۴). در این تعریف، حل مسئله به عنوان یک فعالیت هوشیار، عقلانی و هدفمند مدنظر قرار گرفته است. بسیاری از افراد فرایند حل مسئله را عالی ترین نمونه تفکر می دانند (نولن- هوکسما[۷۹]،۲۰۰۹). این فرایند راه حل های مؤثر و بالقوه را برای یک مسئله یا مشکل در دسترس قرار داده و امکان انتخاب راه حل های مؤثر را از بین راه حل های مختلف افزایش میدهد. حل مسئله به عنوان یک راهبرد مقابله کلی مطرح است که سازگاری، انطباق و رقابت را تسهیل می کند (دزوریلا،۱۹۹۰). حل مسئله به معنای درگیری در تکلیفی است که راه حل آن مشخص نمی باشد (آکینسولا[۸۰]،۲۰۰۸). در طی سال های گذشته رویکرد درمانی حل مسئله به عنوان یک مداخله، بر انطباق و آموزش نگرش ها و مهارت های حل مسئله تمرکز می کردهاست (آکینسولا،۲۰۰۸). حل مسئله، مهارتی مقابله ای و عملی است که موجب افزایش اعتماد به نفس می شود و با سازگاری شخصی، ارتباط خوبی دارد.
۲-۵-۲سبک های حل مسئله
افراد اغلب به این دلیل در مشکلی می مانند که سرسختانه تنها یک راه حل را برای مشکل خود به کار میبرند، هنگامی که این راه حل عمل نمی کند آن ها با تلاش بیشتر و با همان راه حل، کارشان را ادامه میدهند (واتز لاویک[۸۱]، ویکلند[۸۲]، و فیش[۸۳]، ۱۹۷۴). رشد تحقیقات درباره نقش واسطه ای ارزیابی و سبک شناختی در سال های اخیر موجب گسترش و توسعه دانش و کاربرد این نقش در عرصه سلامت روان گردیده است. یکی از جنبههای ارزیابی شناختی که در ادبیات پژوهش مطرح شده است سبک های حل مسأله است (هپنر و پیترسن[۸۴]، ۱۹۸۲؛ نزو و پری[۸۵] ۱۹۸۹) .
نزو(۱۹۸۷) حل مسأله را به عنوان فرایندی شناختی– رفتاری تعریف میکند که افراد به واسطه آن راهبردهای مؤثری برای مقابله و کنار آمدن با موقعیت های مشکل زا در زندگی روزمره را شناسایی و کشف میکنند.
هاگا (۱۹۹۵) سبک حل مسئله را وسیله ای مفید برای مقابله با مشکلات موقعیتی تعریف میکند که به صورت فرایندی شناختی یا رفتاری، انواع پاسخ های بالقوه مؤثر را به موقعیت های مشکل آفرین ارائه میکند و احتمال انتخاب موثرترین پاسخ را از میان این راه حل های مختلف افزایش میدهد (کسیدی و لانگ[۸۶]،۱۹۹۶).